گروه فرهنگی «سراج24»، به «گناهکاران» که میاندیشم، باید تمام تلاشم را بکنم تا بازی فوقالعاده دوستداشتنی رامبد جوان از ذهنم دور شود که بتوانم دربارۀ ابعاد دیگر فیلم، حرف بزنم. استفادۀ درست آقای جوان از بیحسی چهرهاش، در عین جذابیت عکسالعملهایش، حرکات کم و کوتاه و سریع بدنش، بیان سریع و قاطعش و نَریشنهایی که تضاد موردِنیاز شخصیت را برای نگرانی و همراهی من با خودش ایجاد میکرد.
از سرگرد روانگر که بگذریم، فیلم شخصیت دیگری نداشت. تیپهای نصفهنیمهای میدیدم که بهدلیل پرداخت ناقص شخصیت، اصلاً دلیلی برای دوستداشتن یا نداشتنشان نداشتم. همۀ تیپها را سالیان سال است میشناسم و میدانم این آدمهای بدی که دلیل کافی برای قتل دارند، هیچیک قاتل نیستند؛ پس چرا باید نگرانشان شوم یا از کشتهشدنشان شاد یا ناراحت یا متعجب شوم؟
مثل روایت آشنای اغلب این فیلمها، در آخر میفهمم مرد خلافکار همان مرد قانون بوده و با تواناییهایی که در حرفهاش داشته، از ماجرا جان سالم بهدر میبرد. حتی، آنقدر ترس برم نمیدارد که نکند دوباره این ماجرا را تکرار کند؛ چون، قانع شدهام که دلیل این قتلها، عشقی قدیمی بوده که تبدیل به عقدهای روانی شده بود و حالا همه مردهاند، بههمین راحتی.
حتی، آنقدر برایم پرسش ایجاد نمیشود که بخواهم بدانم چرا آسمان با پدرش درگیر شده. چرا دختر یک نظامی درجهدار، تبدیل به فاحشهای بیارزش شده و در کنار خیابان، به قتل رسیده؟ فیلم، حتی مرا درگیر دغدغههای اجتماعی این اتفاق نمیکند. به من بگو! با من حرف بزن! من دوست دارم بدانم آسمان که بود و چرا اینگونه شد! نه در حد کنجکاوی من، لااقل آنقدر که مرا درگیر قصه کنی… پس آن پلاک سیاسی اول فیلم چه بود؟ چرا سرگرد، برای عشقش، تا امروز هیچ کاری نکرده بود؟ چرا آسمان از امریکا برگشت؟ چرا؟ چرا؟
انگار فیلمساز آنقدر این فرم را دوست داشته و درگیرش شده که بقیۀ مخاطبان را فراموش کرده! حتی، بهراحتی ارتباط مرا با فیلم قطع میکند. من هنوز عادت ندارم در بین فیلمهای ایرانی که میبینم، درحالیکه دوست دارم غرق قصه شوم، قاب سینما چند تکه شود و من با زوایای گوناگون واقعه روبهرو شوم.
میاندیشم که چرا ژانر جناییپلیسی در سینمای ایران تابهحال بهنتیجۀ مطلوبی نرسیده؛ پس ترجیح میدهم «گناهکاران» را بهحال خود رها کنم و به شیرینی بازی آقای جوان بیندیش.
سوده غفوری