گروه فرهنگی «سراج24»- احمدرضا حجارزاده؛ پس از آن عناصری مانند بازیگری، طراحی صحنه و نور و لباس و گریم و از این قبیل یک نمایش موفق را میسازند اما در نمایشی که این شبها پارسا پیروزفر در مقام بازیگر، مترجم و کارگردان و با نام «سنگها در جیبهایش» روی صحنه سالن پروفسور استاد ناظرزاده کرمانی برده، آنچه بسیار بر پیروزی و درخشانتر شدن کار تأثیر ویژه گذاشته، خلاقیت در کارگردانی اوست.
در مواجهه با این نمایش، ما عملاً با یک تئاتر خلاق به معنای حقیقی واژه روبهروییم. گرچه اغلب هواداران و علاقهمندان به مقوله سینما و تئاتر، پارسا پیروزفر را بهعنوان بازیگر میشناسند، او در معدود تجارب کارگردانی نیز توانمندیهایش را نشان داده بود.
دو نمایش «هنر» و «گلن گری، گلن راس» نمونههای به نسبت موفقی برای ورود پیروزفر در حوزه کارگردانی بودند. اینک او با متنی تازه و دستانی پر از ایدههای ناب به صحنه بازگشته است. نمایشنامه «سنگها...»، 19 شخصیت دارد ولی پیروزفر قبل از هر چیز تصمیم گرفته از شلوغکردن صحنه با انتخاب بازیگر برای هر کاراکتر بپرهیزد و تمام نقشها را خودش و یک بازیگر همراه، یعنی رضا بهبودی به دوش بکشند. گو اینکه پیشتر اجرایی دانشجویی از نمایشنامه نامبرده به دلیل استفاده از بازیگران متعدد با شکست مواجه شده بود.
حالا اینجا کارگردان خوشفکر نمایش در کاری دشوار و طاقتفرسا تمام شخصیتهای داستان را در دو بازیگر خلاصه کرده. با اینحال قدرت آنها در نقشآفرینی و ظرافتشان در فضاسازی نمایش، سبب شده تماشاگر بهرغم خلوتبودن صحنه، تمام حس و حال کار را دریافت کند و در تجسم ذهنی خویش، تکتک سیاهیلشکرهای آن فیلم ایرلندی را ببیند. پارسا پیروزفر و رضا بهبودی در عمل با دستهای خالی به استقبال نمایشنامهای با این همه جزئیات کاربردی رفتهاند اما جای بسی خوشبختی است که با دستهای پر برگشتهاند. گرچه کارگردانی خلاقانه پیروزفر تنها امتیازهای نمایش برای ارتباطگیری تماشاگر با آنچه بر صحنه میبیند، نیست. کارگردان در «سنگها...» تمام توش و توانش را در اجرای نمایشی با ساختار ساده، ولی تکنیک و مفاهیم عمیق به کار گرفته است. این ویژگیها از ترجمه دلپذیر و روان نمایشنامه «مری جونز» توسط پیروزفر آغاز میشود.
او در عین وفاداری به متن اصلی، در انتخاب زبان محاوره و عامهپسند نمایش خیلی دقیق عمل کرده و اجازه نداده زبان نمایش مانع شکلگیری ارتباط لازم اثر با مخاطب شود. این رویداد چنان به شایستگی بر صحنه متجلی شده که تماشاگر زمان 90 دقیقهای نمایش را به هیچ وجه حس نمیکند و یکنفس تا پایان نمایش را دنبال میکند. از این نظر ریتم و ضرباهنگ نمایش عالی است.
بازیها و بدهبستانهای پینگپنگی پیروزفر و بهبودی بر جذابیت کار افزوده. نمایش هرگز از فراز خود، فرود نمیآید و تا پایان در یک مسیر مشخص پیش میرود. این ریتم تند حتی در تغییر شخصیتها به چشم میآید. نگاه کنید به چرخش آنی بازیگران روی پاشنه پا که وقتی دوباره رو به تماشاگران برمیگردند، بیدرنگ شخصیتشان عوض شده، بیآنکه مخاطب بخواهد یا بتواند در باورپذیری شخصیت تازه دچار مشکل و مسئلهای شود.
جالب آنکه در طول نمایش به دلیل فراوانی نقشها و ورود و خروج سریع و مکرر هر کدام، این بیم میرود که بازیگران فرم بازی و صدای مخصوص به هر کاراکتر، به ویژه در بازی نقشهای خانم را از یاد ببرند یا در اجرای آن مرتکب خطا شوند اما خوشبختانه تسلط بازیگران بر هنرشان مانع این امر میشود. «سنگها...» یک کمدی کمنظیر در کارنامه تئاتر ایران است که دو بازیگر حرفهای آن، جور همه نقشها و انبوه سیاهیلشکرها را کشیدهاند تا ثابت کنند گاهی میتوان با هزینههای اندک و دکورهای جمع و جور