به گزارش «سراج24»، آیتالله روحالله قرهی مدیر مدرسه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران به مناسبت آغاز ماه بهار قرآن به شرح دعای ابوحمزه ثمالی میپردازد که بخش ششم آن در ادامه میآید:
*ضعف قویترین انسانها در مقابل عدل خدا!
اولیاء خدا در باب روش رفتاری ذوالجلال والاکرام با بندگانش بیان میکنند: ذوالجلال و الاکرام در باب فضل، کرم، رحمت و جودش با بندگانش برخورد میکند.
دلیل هم این است که ما خیلی ضعیف هستیم و پروردگار عالم به قدر وسع انسان، اعمال را برای او قرار داده است. لذا برای انسانی که مکلّف میشود، به قدر وسع وجودی او، تکلیف تبیین میکند.
البته این مطلب، به این معنا نیست که ما اعمال را انجام ندهیم، بلکه به یک تعبیر دیگر، انسان اگر بخواهد بالجد انسان باشد، میتواند حقیقتاً رشد کند؛ چون نفخه روح حضرت حقّ است و فرمودند: «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی». لذا این انسان قادر به بعضی از چیزهایی است که هیچ موجود و مخلوقی، ولو ملائکه الله، قادر نیستند، امّا با همه اینها، بشر، ضعیف است.
به تعبیر دیگر باید بیان کرد: قویترین انسانها هم (که ملاک، قویترین در قدرت روحی است)، ضعیف هستند؛ چون نمیتوانند آنچه که پروردگار عالم میگوید، نعل به نعل، همان گونه که هست و لاغیر، انجام بدهند. قدرت بشر، کم و ضعیف است؛ چون محدود است و لذا نمیتواند.
برای همین پروردگار عالم در معامله با بندگانش (هر کس که میخواهد باشد)، با فضل و کرم خودش برخورد میکند. لذا خودش فرمود: «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» از فضل پروردگار عالم مسئلت کنید، «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما» خدا با رحمت با شما برخورد میکند و بنا نیست با عدلش با شما برخورد کند.
ما که هیچ، اصلاً هیچ یک از مخلوقات پروردگار عالم، طاقت عدل پروردگار عالم را ندارند. اگر یک مقدار از عدل خدا بخواهد برای انسانها یا مخلوقات باشد، همه، از بین میروند. همانطور که راجع به کوه بیان فرمود: «لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّه» یعنی اگر خدا بخواهد با عدلش برخورد کند که خشیت هم از اینجا پیش میآید، همه از بین میروند، ولو کوه! لذا خداوند با فضل، لطف، جود، کرم و محبّتش که در بستر رحمتش است، با ما برخورد میکند و به همین خاطر بیان فرمود: «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما».
پس ما به هیچ عنوان طاقت آن عدل ذوالجلال و الاکرام را نداریم، برای اینکه مخلوقیم و قویترین انسانها هم خودشان فرمودند: ما در مقابل عدل پروردگار عالم، ضعیفترین هستیم و نمیتوانیم. پس این، لطف و محبّت خدا به بندگانش است که شامل حال بندگان میشود. لذا خداوند فضل و کرم و جودش را برای همین مواقع قرار داده است.
*فضلِ بیکران، عقابِ محدود!
به قول اولیاء الهی - که کاملاً هم صحیح است - به نظر میرسد پروردگار عالم اصلاً مبنای خلقتش را، بر اساس فضل و جود و کرم و رحمتش قرار داده است و آنجایی هم که بیان فرموده: از کسانی که دشمنی کردند، انتقام میگیرد؛ باز هم به اندازه وسع وجودی آن افراد است.
لذا پروردگار عالم منتقم است، امّا انتقام حضرت حقّ هم باز به اندازه وسع وجودی انسان است، امّا جود و کرمش به اندازه وسع وجودی انسان نیست، بلکه به اندازه وسع وجودی خود باری تعالی است؛ یعنی بیکران است. لذا جود احدیّت، فضل و رحمت ذوالجلال والاکرام، بیکران است، امّا در باب انتقام و غضب، به اندازه وسع وجودی خودش غضب نمیکند و انتقام نمیگیرد، بلکه به به اندازه وسع وجودی انسان انتقام میگیرد. چون در غیر این صورت، هیچ چیزی در عالم باقی نمیماند. یعنی اگر خدا بخواهد انتقام بگیرد، اصلاً و ابداً، نه ما و نه هیچ کس دیگری، نمیتواند طاقت بیاورد.
البته در همین دعای افتتاحی که هر شب خوانده میشود، بیان میکنید: «وَأَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَالنَّقِمَةِ»، امّا در ابتدای آن میگوییم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِکَ وَأَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوَابِ بِمَنِّک وَأَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَة» - یقین دارم در موضع عفو و رحمت، تو ارحم الراحمین هستی - و بعد از آن، است که میگوییم: «وَأَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَالنَّقِمَةِ» در مقام عقاب و انتقامگیری، شدیدترین و سختترین انتقام را میگیری.
امّا سؤال اینجاست که آیا واقعاً این «أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ»، از طرف خدا و در حدّ وسع وجودی اوست؟ به صورت ظاهر، همین طور است، امّا باید گفت: خیر، این «أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ» در حدّ وسع وجودی ما انسانها، شدیدترین برخورد را میکند.
یک مثال بزنم، در مثال مناقشه نیست، در باب جرم شناسی، هر جرمی تعریفی دارد و میگویند: برای فلان جرم در بحث قضا، یک اقلّ و یک اکثری مطرح است. مثلاً برای دزدی، وقتی نوع دزدی را میبینند، یک اقلّی هست و یک حداکثری هست. یا نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات احدیّت، برای رفتن به بستر حرام، یک اقلّی هست و یک اکثری هست و ... .
مثلاً در مورد قتل، باید گفت: عمد بوده یا غیر عمد؟ یا در باب غیر عمد چه حالتی پیش آمده بوده؟ آیا کسی او را هل داده بوده و باعث قتل شده بوده، یا نه خودش عصبانی شده و ...؟! همه اینها تعریف شده است و برای هر جرمی، یک اقل و اکثری دارد.
حالا در اینجا هم، همین است. «وَأَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ» آن اکثری است که به تحمّل انسانها است. من میخواهم از این فراز از دعای افتتاح، برای این بحث فضلی که دارم، بهره بگیرم. در فراز اوّل بیان کرده: «وَأَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»، هم با «أَنَّکَ» بیان کرده و هم «أَنتَ»؛ یعنی یقین دارم که به درستی تو ارحم الرّاحمین هستی؛ لذا در موضع عفو و رحمت، با همین ارحم الرّاحمین بودن برخورد میکنی.
امّا در اینجا بیان نکرده: «وَأَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَنتَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ» یعنی یقین دارم که تو شدیدترین عقاب را داری، بلکه تنها فرموده: «وَأَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ فِی مَوْضِعِ النَّکَالِ وَالنَّقِمَةِ» یعنی تو شدیدترین عقاب و سختی را داری، امّا این شدیدترین عقاب در حدّ خود انسان است. در موضع عفو و رحمت، در حدّ «انت ارحم الرّاحمینی» است، امّا در اینجا که میگوییم: تو «أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ» هستی، یعنی شدیدترین عقاب را داری، امّا در حد خودت نیست، در حدّ ما است.
پس این هم یک نکته عالی است که هیچ شکی در آن نیست که پروردگار عالم در مباحث رحمت، فضل، جود و کرم، به اندازه وسع وجودی خودش کار میکند که لایتناهی است، امّا در باب عقاب و عذاب، به اندازه وسع وجودی ما کار میکند و این، خیلی عجیب است.
*علّت تفاوت در میزان بهرهگیری از فضل بیکران خدا
حالا در این فراز میفرماید: «وَوَعْدُکَ صِدْقٌ» که راجع به آن صحبت کردیم. در ادامه نیز میفرماید: «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» حالا شما از خدا مسئلت کنید، از چه مسئلت کنیم؟ «مِنْ فَضْلِهِ» از فضل خودش. فضل خدا چیست؟ «أَنَّکَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»؛ چون خودش هم در اینجا بیان کرد: «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما».
پروردگار عالم، ارحم الرّاحمین است و به من و شما میگویند: از فضل خدا بخواهید. فضل پروردگار عالم، خیلی زیاد است، منتها سؤال اینجاست که پس چرا بعضی، کمتر و بعضی بیشتر، بهرهبرداری میکنند؟
من این را بارها عرض کردم که دو دلیل دارد:
1. بستگی به این دارد که ما چقدر به پروردگار عالم، ظنّ و گمان داریم، «أنا فی ظنّ عبدی» هر چقدر نسبت به حضرتش، ظنّ و گمان داشته باشیم، همان قدر بهره میبریم.
2. مسئله دوّم در مورد میزان درخواست از خداست «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»، چقدر مصرّ برای درخواست هستید؟! یادتان هست آن روایت را خواندم که پروردگار عالم، آن بندهای را که مصرّ باشد و مدام بخواهد و اصرار کند، ولو به صورت ظاهر چیزی هم به او ندهد؛ خیلی دوستش دارد. «وَسْئَلُوا اللَّهَ» پس اینکه چقدر مسئلت میکنید، خیلی مهم است.
گـر گــــدا، کــــــاهل بود/تقصیر صاحبخانه چیست؟!
*استفاده بهینه از خصلت زیاده خواهی انسان
امکان دارد، به من و شما یک چیزی بدهند و ما از بس ذوق زده میشویم، سریع میگیریم و میرویم، امّا یک کسی میگوید: نه، من اصلاً این چیزها را نمیخواهم که اولیاء خدا این حالت را دارند و میگویند: ما اینها را هم گرفتیم، ولی کاری با اینها نداریم. لذا خدا یک چیز دیگر به آنها میدهد، میگویند: باز هم با اینها کاری نداریم، اینها را هم گرفتیم. مدام خدا اضافه میکند، امّا میگویند: ما آن قدر جلو میرویم تا خودت را بگیریم، ما میخواهیم متعلّق به خودت شویم و تو متعلّق به ما شوی، «راضیّة مرضیّة»، رضایت، هر دو طرفه باشد که این دیگر نفس مطمئنّه میشود. آن هم در آنجا که جنّتی است، فقط من باشم و خدا، من این را میخواهم. دیگر با این حرفها که بهشتی با آن طعامها و انهار میدهم و حورالعین میدهم و ... کاری ندارد. البته خدا اینها را میدهد، امّا او میگوید: بیشتر میخواهم.
پروردگار عالم هم همین را میخواهد و از ما خواسته در درخواست خود، خیلی بخواهیم. لذا اولیاء خدا به ما سفارش کردهاند که خوب است آدم از این خصلتی که در درونش هست، استفاده بهینه کند، کدام خصلت؟ خصلت زیاده خواهی! خصوصیّت بشر این است که زیادهخواهی میکند، امّا خوب است که در معنویات، انسان زیاد بخواهد و در نهایت، خودش را بخواهد. یک کسی در مادّیات میافتد و از زیاده خواهی سیر نمیشود، امّا یک کسی هم در معنویّات زیاد میخواهد.
برای همین است که امیرالمؤمنین(ع) هم بیان فرمود: دو تشنه، سیرابی ندارند، یکی تشنه مال و دیگری تشنه علم. علم در قضایای معنوی است، اگر کسی در علم افتاد و مزه علم را چشید، دیگر سیرابی ندارد و مدام میخواهم جلو برود.
یکی هم در مال است، اگر در مال افتاد، خصوصیتش این است که مدام میگوید از فردا دیگر تمام میکنم، حالا این یک دانه را هم بگیرم، دیگر بعد از آن خیالم راحت میشود و یک کناری مینشینم و عبادتم را میکنم، امّا دوباره یک معامله دیگر جوش میخورد و میگوید: حالا این را هم که نمیشود از دست داد، از فردا دیگر بس میکنم. این قدر این فرداها میآید و میرود که یک موقع میبیند عمر تمام شد.
در باب علم و معرفت هم همین طور است. وقتی جلو رفت، دیگر سیر نمیشود.
لذا به تعبیر عامیانه انسان، سیرمونی ندارد، انسان، حریص و زیاده خواه است، امّا خدا کند بلد باشد از این خصلت درونی خود چگونه بهرهبرداری بکنی که بهرهبرداری بهینه بشود. اگر در مادیّات افتاد، در آن غرق میشود. همان طور که کسی وقتی در معنویات میرود، دیگر سیری ناپذیر میشود. مانند اولیاء خدا که در مطالب معنوی، اگر عالم را هم به آنها میدادی، باز هم میگفتند: نه، کم است. تا کجا میخواهند بروند؟ تا آنجا که فانی فی الله بشوند که دیگر هیچ نمیبینند جز خودش! دیگر با شکلاتهایی مثل دادن طیالارض و طیالجو و ...، راضی نمیشوند و اصلاً یک چیز دیگر میخواهند.
اگر پروردگار عالم فضلش را دارد مرحمت میکند «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»، اگر برای جود و کرمش، به حدّ وسع من و تو نگاه نمیکند و در حدّ خدایی خودش دارد مرحمت میکند؛ پس چرا یک عدّه کم و یک عدّه زیاد بهره میبرند؟ عرض کردیم که این اوّلاً بستگی دارد به درخواست من و شما که چقدر مصرّ باشیم و بخواهیم و ثانیاً بستگی به آن ظنّ و گمانمان دارد.
*آخرین توصیه شیخ مفید به فرزندش
مثلاً یک موقع یک کسی بخواهد بگوید: ما کجا و شیخناالاعظم، حضرت مفید عزیز کجا؟! ما کجا میتوانیم به او برسیم؟! امّا کس دیگری میگوید: خدای من! میدانم تو فضل و کرمت آن قدر زیاد است که میتوانی و قادر هستی که آن کسی را هم که به فرض صددرصد خراب باشد، آرام آرام عنایت کنی، بزرگواری کنی، محبّت کنی، لطف کنی و دستش را بگیری و بیرون بیاوری؛ بعد هم پله پله درجات او را بالا ببری و یا اینکه یک دفعه درجاتش بالا رود. لذا انسان باید این طور تصور داشته باشد؛ چون خدا در ظنّ و گمان بندهاش است، «أنا فی ظنّ عبدی».
چون خود حضرت شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز در آن هنگام از دنیا رفتن ظاهری آقازادهشان بیان فرمودند: میخواهی چی بشوی؟ گفت: آقاجان! میخواهم مثل شما بشوم. فرمودند: هیچ نمیشوی! چون من میخواستم امام زمان بشوم، این شدم؛ پس تو که میخواهی مثل من بشوی، هیچ نمیشوی.
البته نه اینکه ایشان نعوذبالله مدعی باشند که من امام زمان هستم، اشتباه نشود، مدعی نیستند که مثلاً نعوذبالله، نستجیربالله بخواهند بگویند: من مهدی موعود من هستم. بلکه میخواهند بیان کنند: من میخواستم به آن مقامات عصمت برسم که تالیتلو معصوم شوم، این شدم، لذا اگر تو میخواهی من بشوی، هیچ نمیشوی.
*رسیدن به خواستهها، با ظنّ و گمان خوب
پس اگر کسی ظنّ و گمان به پروردگار عالم داشت که خدا قادر است و میتواند و بعد مدام اصرار داشت، «وَسْئَلُوا اللَّهَ» و مدام از خدا خواست و خواست و دیگر در این درخواست، خستگیناپذیر شد، به خواستهاش میرسد.
یکی از دوستان میگفت: فلانی که ثروت انبوهی دارد و یکی از ثروتمندترین مردان جهان است که هتلهای چنین و چنان دارد، در زمان کودکیاش، فقیر بوده و در یک اتاق زیر شیروانی زندگی میکرده است. بعد در همان عالم بچّگی یک جعبهای را به عنوان گوشی در دست میگرفته و میگفته: الو! فلانی! من امروز میخواهم بیست کشتی فلان بشود و ... . همین تخیّل که من یک روزی، این طور میشوم، همین آرزوهایی که داشته و میگفته: من میتوانم، حالا امروزه او را به اینجا رسانده است که با یان که یک روزی در فقر مطلق بوده، حالا از ثروتمندترین مردان جهان است.
«أنا فی ظنّ عبدی» اگر من و شما هم بدانیم فضل خدا زیاد است و به اندازه وسع ما نیست، بلکه به اندازه ارحم الرّاحمینی خودش است «أَنَّکَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»، میفهمیم که حالا ما هم باید از فضلش بخواهیم و بخواهیم و از اینجا به بعد درخواستهای ما هم باید بیشتر باشد، «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»، چرا؟ «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما».
*عدم نقص در خزائن باری تعالی
پس حالا که فهمیدم فضل او به اندازه وسع اوست، دیگر میگوییم: خدایا! درخواستهای ما چیزی از تو کم نمیکند، «یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْع، وَیا مَنْ لا یُغَلِّطُهُ السّائِلُونَ، وَیا مَنْ لا یُبْرِمُهُ إِلْحاحُ المُلِحّینَ، أَذِقْنی بَرْدَ عَفْوِکَ وَحَلاوَةَ رَحْمَتِکَ وَمَغْفِرَتِکَ». پس اگر اصرار بکنی، تمام است؛ چون خدا این طور نیست که اگر من حرف بزنم، بگوید: نه، تو فعلاً حرف نزن؛ «یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْع». همه آنها دارند میگویند، من هم دارم میگویم؛ یعنی خدا میان آن درخواستها، درخواست من را هم گوش میدهد؟! چرا گوش نمیدهد؟! اگر بفهمیم، مرحمت میکند، «ولا تنقص خزائنه».
به تعبیر عامیانه، ما اگر از حساب بانکیمان برداریم، کم میشود، امّا چشمهای را که میجوشد، دیدهاید؟ تا آب را بر میدارید، گرچه به صورت ظاهر برداشتهای، امّا بلافاصله پر میشود. البته برای درک «و لا تنقص خزائنه»، باز هم این مثالی که ما زدیم، مثال صحیحی نیست، امّا برای قریب به ذهن شدن عرض کردم.
پروردگار عالم کم نمیآورد، ارحم الرّاحمین است، لایتناهی است، پس صفاتش هم لایتناهی است، جودش هم لایتناهی است، فضلش هم لایتناهی است؛ مگر ما نمیگوییم هر کس به اندازه وسعش جود و کرم دارد، وسع ما این قدر است، جود ما این قدر است، کرممان اینقدر است، امّا او لایتناهی است، او احد است، پس در همه چیز هم احد است، در فضلش هم احد است، در جودش هم احد است، پس کم نمیآورد، و فقط مسئلت من و تو میماند که چقدر درخواست میکنیم، «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ».
*زیاد شدن شرح صدر و افزایش درخواستها
بعضیها وسع وجودیشان زود تمام میشود، این شرح صدر را که میگوییم خدا بدهد، همین است، این قدر شرح صدرمان زیاد شود که مدام بخواهیم، همان طور کسی که در مادیّات میافتد، مدام تشنه میشود و بیشتر میخواهد و اگر عالم را هم به او بدهند، برای او کم است. چند جا کارخانه دارد، چند جا سرمایهگذاری میکند، چقدر زمین دارد، چقدر ویلا دارد، ولی باز هم سیرمونی ندارد.
رهبر عزیز و عظیمالشّأن و فرزانه انقلابمان، امامالمسلمین(حفظه اللّه تعالی) فرمودند: یک ملاکی در مشهد بود که زمین و باغ را خیلی دوست داشت و مدام میخرید. گاهی در بعضی از این باغها یکبار هم نمیرفت، تا یک باغ و زمینی میدید، میگفت: بروید این را برای من بخرید.
یک بار از کنار یک باغی رد میشدند، گفت: بروید این را برای من بخرید. گفتند: قربان! ما این را دو سال پیش برای شما خریدیم؛ یعنی حتّی داخلش نرفته بود، امّا بشر، حریص است. او هم مدام دوست داشت باغ داشته باشد، اینجا باغ دارم، آنجا باغ دارم و ... .
پس چنین کسی که در مادیّات میافتد، مدام میخواهد و طلب میکند، «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» در مسائل معنوی هم همین است، حالا یکی وسع وجودیاش، اینقدر است «رب إشرح لی صدری» و همین قدر میطلبد که گاهی با دو نماز و دو روزه و یک حجّ رفتن و یک کار خیر کردن و یک دست یتیم را گرفتن و پنج تا اسم برای سرپرستی ایتام نوشتن و ...؛ یک طوری با آنها سیر میشود و میگوید: حالا ما که کارمان را کردیم، پیش خودش فکر میکند: دیگر کسی مثل من در عالم نیست، من خیلی کار خیر دارم انجام میدهم، ذهنش کوچک است دیگر، فکر میکند اگر دست دو نفر را بگیرم، بس است.
امّا اولیاء خدا میگویند: من مدام میخواهم جلو بروم، «وَسْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» چون فضل او کم نیست، در باب انتقام، به حدّ و اندازه ما انتقام میگیرد، امّا در باب فضل «إنّک أَنتَ ارحم الرّاحمین» به اندازه وسع وجودی خودش که لایتناهی است، برخورد میکند. پس این مطلب دیگر بستگی به این دارد که ما چقدر وسعمان را بالا میبریم که مدام بخواهیم بگیریم.
*فضیلت؛ نیکویی به بهترین وجه
وجود مقدّس جوادالأئمّه از مولیالموالی(ع) - که این هم تقریباً حدیث سلسلهالذّهبیّه میشود - بیان فرمودند: «الْفَضِیلَةُ بِحُسْنِ الْکَمَالِ وَمَکَارِمِ الْأَفْعَالِ لَا بِکَثْرَةِ الْمَالِ وَجَلَالَةِ الْأَعْمَالِ». فضیلت چیست؟ «الْفَضِیلَةُ بِحُسْنِ الْکَمَالِ»، نیکویی در آن کمال. کمال چیست که حسن کمال باشد؟ حسن کمال یعنی آن درخواست بالای بالا و به بهترین وجه. لذا فضیلت این است که انسان هم خودش داشته باشد و هم از خدا در خواست کند که این طور بشود. «وَمَکَارِمِ الْأَفْعَالِ» کارهای بسیار نیک را داشته باشد. «لَا بِکَثْرَةِ الْمَالِ وَجَلَالَةِ الْأَعْمَالِ» به مال زیاد و بزرگی کارها نیست که مثلاً من چقدر کار کردهام، همان حسن کمال است.
کمال یعنی اینکه کامل شود و در نهایت قرار بگیرد، اوج بگیرد و به سر مقصد برسد. پس اگر کسی به آن اوج برسد، آن هم به بهترین وجه یعنی به آن کمال رسیده است. «وَمَکَارِمِ الْأَفْعَالِ» یعنی یک کار بکن، امّا آن یک کار را به بهترین وجه، به کمال و به سرمنزل مقصود برسان. «لَا بِکَثْرَةِ الْمَالِ وَ جَلَالَةِ الْأَعْمَالِ» کمال، به زیادی مال و بزرگی اعمال نیست.
*اوّل ایثارگر عالم
لذا خدا فضل را به اندازه ما که نمیدهد، به اندازه خودش میدهد، پس ایثار میکند، چون اگر به اندازه ما باشد، باید بگوید: وسع وجودی تو این قدر است، بگیر و تمام شد امّا ایثار میکند.
*اهل فضیلت
لذا این نکته هم نکته بسیار مهمّی است که وجود مقدّس امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(ع) فرمودند: «مَنْ آثَرَ عَلَى نَفْسِهِ اسْتَحَقَّ اسْمَ الْفَضِیلَةِ». هر کسی ایثار کند، شایسته است که عنوان فضیلت و برتری را به او بدهند. یعنی اسمش را اهل فضیلت بگذارند. «مَنْ آثَرَ عَلَى نَفْسِهِ اسْتَحَقَّ اسْمَ الْفَضِیلَةِ».
پس معلوم میشود خود خدا هم دارد ایثار میکند. اوّل ایثارگر در عالم خود خداست، چون به اندازه وسع ما نمیدهد. لذا او دارد ایثار میکند.
*ناقص شمردن خود، فضیلت است!
گفتیم: فضیلت پروردگار عالم، این است که «إِنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ». ما هم میتوانیم فضیلت پیدا کنیم؟ بله. فضیلت ما چیست؟ اینکه ما بدانیم ناقصیم. چون اگر بدانیم کاملیم، گرفتار میشویم.
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «کَفَى بِالْمَرْءِ فَضِیلَةً أَنْ یُنَقِّصَ نَفْسَهُ» . انسان را همین فضیلت بس که خودش را ناقص بشمارد. فضیلت انسان، این است که فکر نکند کامل است.
همان چیزی که عرض کردم که شیخناالاعظم فرمود: میخواهی چه کاره شوی؟ گفت: میخواهم مثل شما شوم. گفت: من میخواستم او شوم، این شدم؛ یعنی من نتوانستم امام زمان بشوم، پس هنوز ناقصم. پس تو اگر بخواهی من شوی، هیچ چیز نمیشود.
یعنی همیشه خودش را ناقص ببیند. چون وقتی خود را ناقص دیدید، یک خصوصیّت در آن هست و آن، اینکه دنبال فضیلت بیشتر میرود، امّا اگر خودش را کامل دید، دیگر دنبال فضیلت نمیرود. میگوید: من دیگر کاملم. وقتی انسان خودش را ناقص دید، دنبال فضیلت میرود، «وَاسْئلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» و درخواست را بالجد همیشه دارد، امّا اگر خودش را کامل دید، معلوم است دیگر دنبال فضیلت نمیرود. پس این هم یک نکتهای که باید بدانیم.
پروردگارا! به اولیاء و انبیائت این درخواست ما به ساحت قدست را دائمی قرار بده.
خدایا! چشاندن نقص و فقر در وجودمان روزافزون بگردان.
خدایا! به اولیاء و انبیائت، نقص ما را به جود و کرم و فضل خودت جبران بگردان.