اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۲۹:۳۶
اذان ظهر ۱۲:۰۱:۵۲
اذان مغرب ۱۹:۱۵:۵۲
طلوع آفتاب ۰۵:۰۵:۵۸
غروب آفتاب ۱۸:۵۶:۱۳
نیمه شب ۲۳:۱۳:۲۴
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۱/۱۲/۰۷ - ۲۱:۵۴

اسم سید مهدی شجاعی روی جلد کتابی با عنوان«غیرقابل چاپ»

بی عاطفه گی، بی هویتی، بی توجهی، عشق های سطحی و کم عمق، هویت گریزی، از مباحثی است که سیدمهدی شجاعی با نوک چاقوی قلمش آن ها را افشا نموده است.

اسم سید مهدی شجاعی روی جلد کتابی با عنوان«غیرقابل چاپ»

سروریس فرهنگی «سراج24»-مرتضی حاتمی- نوشتن درباره ی سید مهدی شجاعی کمی سخت است. ایشان از نویسندگانی است که در نحله های مختلف فعالیت های گسترده و البته مؤثر داشته است.

 
شجاعی در دهه ی شصت مدیریت انتشارات ((برگ)) را بر عهده داشت و چندی بعد اولین شماره ی ماه نامه ی ((نیستان)) را در مهرماه سال  1374 به همت جمعی از اهالی قلم، منتشر نمود. بعدها نیستان تعطیل شد. (چرایی اش بماند، دادگاه مطبوعات، شاکی خصوصی و دولتی و نامه ی شجاعی به هیأت منصفه و باقی قضایا ...که مباحث داغی را در جامعه ی فرهنگی و ادبی برجا گذاشت).
 
شجاعی به مدیریت ((نشر نیستان)) پرداخت و در لوگوی ثابت «گزیده ی ادبیات معاصر» به انتشار مجموعه های شعر و داستان برای ادبیات بزرگسال و تعدادی آثار کودک و نوجوان پرداخت. آثار زیادی را در ژانر ادبیات کودک ونوجوانان نوشته وترجمه کرده است:«کشتی پهلوگرفته، آفتاب در حجاب، اندوه برادر و ...».سید مهدی شجاعی،در عرصه ی ادبیات انقلاب هم آثاری نوشته و منتشر نموده است.
 
با این نیم مقدمه، کتاب((غیرقابل چاپ)) را یک بار دیگر با هم ورق می زنیم: این مجموعه برای اولین بار در سال 1382 به چاپ رسید و چاپ هفتم آن با ویراست دوم که الان در دستان من است در سال 1384 اتفاق افتاده است، اتفاقی ارزنده و مطلوب. کتاب از داستان هایی با عنوان های: «شبیه یک هنرپیشه ی خارجی، آناهیتای شرقی، من به یک لیلی محتاجم،چشم در برابر چشم، لباس خواب صورتی، راه چهارم، تلخ تر از زهر، همیشه پای یک زن در میان است، خبر مرگ و غیرقابل چاپ».
در پایان این چاپ کتاب هم چند نقد و نظر از نویسندگان و اهالی مطبوعات آورده شده.
سیدعلی شجاعی، طرح زیبایی را برای جلد این کتاب انتخاب کرده و ناشر کتاب هم، نیستان است که در تیراژ 5 هزار جلد، آن را منتشر نموده است.
 
نام سیدمهدی شجاعی، با ادبیات مذهبی گره خورده و آثاری که ایشان در این موضوع و محتوا نوشته اند، مخاطبان و خوانندگان بی شماری را با خود همراه کرده است. با دیدن اسم سید مهدی شجاعی روی جلد کتابی که عنوان سوال برانگیز و ممیزی پسند «غیرقابل چاپ» را بر جلد خود دارد، هر مخاطب کنجکاوی را ترغیب می کند که کتاب را بخرد و ورق بزند، که انصافاً خواننده بعد از خواندن این اثر زبان غالبش تحسین خواهد بود.
 
محتوای داستان ها اجتماعی است و به گونه ای در روابط انسان امروز جاری و سیال است. اتفاق های اجتماعی و روزمره ی انسان را با نگاهی تیز و طناز، صید کرده و پرداخته است. در داستان های این مجموعه، تکنیک های پیچیده و دست اندازی های بسیار زبانی دیده نمی شود. چهارچوب و استخوان بندی داستان ها محکم و حساب شده است و البته از نویسنده ی با تجربه ای چون ایشان، توقعی جز این نمی رود.
 
نکته سنجی، موشکافی و دقت نظری که نویسنده می بایست داشته باشد و پردازش ظرافت ها و نکات دقیق،از ویژگی های نویسنده است. شجاعی در این مجموعه داستان، طنزی تلخ و دردناک به بدنه ی داستان تزریق کرده که بسیار گزنده است. بی عاطفه گی، بی هویتی، بی توجهی، عشق های سطحی و کم عمق، هویت گریزی، از مباحثی است که سیدمهدی شجاعی با نوک چاقوی قلمش آن ها را باز کرده و مشکلات و دردهای اجتماعی، روانی، رفتاری را افشا نموده است.
 
نثر و پرداخت داستان ها، هنرمندانه و محکم و زبان نوشتاری در غیرقابل چاپ روان و محکم و شایسته است.
 
 
زاویه ی دید (point of view) در این داستان اول شخص مفرد انتخاب شده که توانسته به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار کند.
نویسنده تا اواسط داستان رمز داستان را لو نمی دهد.
 
به هر حال تناسب های روز و هم خوانی های نزدیک تا آن جا که لازم شود در نوشته نیاز است. این داستان بیشتر به حکایات و روایات ادبیات کلاسیک با محتوا و معیار جوان مردی و عیاری پهلوانان و مردان بزرگ نزدیک است. همان افرادی که به منش بلند انسانی و انجام رفتارهای متفاوت با سایر مردم عامه مشهورند. روایت و زاویه ی دید هم سوم شخص مفرد است. ماجرایی که در این داستان رخ می دهد، کمی باورش سخت است.این که مرشدی به خاطر علاقه ی نوچه اش به زنش، زن خود را طلاق دهد و به عقد نوچه درآورد، بیشتر در حکایات ادبیات کلاسیک جاری است.
 
شجاعی، در یک اقدام زیبا، فضا و مکان این داستان را با تکنیک در جریان سیال ذهن روایت و پرداخت کرده و بر قدرت و استحکام اثر افزوده: رفتارهای سوررآل از جانب نوچه ، هم زیبا و حس برانگیز است:« ... زن حرکت و جابجایی مرد را دید و خطی که ناگهان با نوک چاقو بر چشم هایش کشید و خونی که از گوشه ی چشمش جاری شد. زن از وحشت جیغ کشید و چشم های خود را گرفت... مرد گفت: به مرشد بگو که این جزای کسی است که به ناموس رفیقش چشم بدوزد.» صفحه 48خواننده ی معاصر به راحتی نمی تواند با این داستان، ارتباط برقرار کند. بحث پذیرش و پذیرندگی مطرح است.
 
اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۶
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••