سراج24، محمدمهدی ادیبی/ از هر قشری از کتابخوانها که باشید؛ گاهی لازم است که با یک کتاب همسفر شوید و با سطر به سطرش ارتباط برقرار کنید. این از واجبات یک کتابخوان حرفهای است که بتواند هر از چندگاهی، کتابی طنز باب میل خودش پیدا کند.
«آبنبات هِل دار» از آن دست کتابهایی است که همهخوان و خوشخوان است و بزرگ و کوچک با آن ارتباط برقرار میکنند.
نوشتن داستانِ طنز، کار بسیار دشواری است و به نظر من، استعدادی ذاتی میخواهد که «مهرداد صدقی» واجد آن است.
مهرداد صدقی، نویسنده و طنز پرداز خوش ذوق بجنوردی است که علاوه بر کار نویسندگی استاد دانشگاه نیز هست.
« صدقی» در «آبنبات هل دار» با قلمی ساده، داستان پسربچهای دهه شصتی به نام "محسن" را روایت میکند که در شیطنت و خرابکاری، تبحّری خاص دارد! داستانی پر از حوادث و اتفاقات خندهدار که مشخصاً برآمده از ذهن خلاق و البته بزرگ شده در دههی شصت است.
روایت داستانِ «آبنبات هل دار» در محلهای قدیمی در بجنورد شکل میگیرد و گاهی با لهجهی شیرینِ بجنوردی، حلاوت بیشتری مییابد.
این کتاب، قصهی مردمانی است که اگرچه از میدان نبرد دور هستند؛ امّا هر کدام با ریسمانی به آن گره خوردهاند. افرادی که حتی جنگ هم نتوانسته روحیهشان را تضعیف کند و همچنان پُر انرژی به زندگیشان ادامه میدهند.
شخصیتهای داستان، علاوه بر ویژگیهای شخصیتیشان؛ یک کاراکترِ طنزِ ظریفی هم در درونِ خودشان دارند که در طی داستان برایتان مشهود میشود. در این میان، محسن، کوچکترین عضو خانوادهی قصهی ما، در غیاب برادر بزرگتر میخواهد از شیطنتهایش توبه کند! و با تمام وجود، پسر خوبی برای خانواده باشد ولی...
خوب است که با هم برشی از داستان را از زبان "محسن" بخوانیم:
«...وقتی خدا توبهی کسی را بشنود کاری برایش انجام میدهد که کسی نمیتواند باور کند. چه کسی فکر میکرد، همان روزی که دماغ حمید را شکستم، حمید و مادرش، به خاطر شنیدن خبر سلامتی محمد، با شیرینی به خانهی ما بیایند و حمید نه تنها مرا در آغوش بگیرد، بلکه وقتی توی حیاط تنها گیرم میآورد فقط و فقط یک لگد بزند؟ چه کسی فکر میکرد سعید، به افتخار خبر سلامتی داداش محمد، همهی بچه ها را به ساندویچی ببرد و به من و فرهاد و حمید و امین ساندویچ بدهد و تازه یکی هم برای خودش اضافه بخرد و آخر سر، به بهانهی اینکه یادش رفته پول بیاورد، فرشید همه را به حساب خود من بنویسد؟!
چه کسی باور میکرد من واقعاً تصمیم گرفته باشم دیگر دروغ نگویم و وقتی امین بپرسد چرا در این مدت این همه دربارهی فرهاد به او دروغ گفتهام و فرهاد روز قیامت روی پل صراط جلویم را خواهد گرفت، به جای اینکه باز هم دروغ بگویم، با شوخی موضوع را منحرف کنم و بگویم هر کس جلویم را بگیرد او را از بالای پل هُل میدهم؟! ...»
قطعاً شیطنت های محسن که گاهی تنه به خباثت هم می زند؛ برایتان جالب و خواندنی خواهد بود.
«آب نبات هل دار» کتاب خواندنی و پُرمخاطبی است که به همت انتشارات «سوره مهر»، تا کنون 13 بار تجدید چاپ شده و همچنان مشتری خودش را دارد. این کتاب 400 صفحهای، از آن کتابهایی است که اگر شروع به خواندنش کنید، دوست ندارید آن را زمین بگذارید و هرچه به پایان آن نزدیک میشوید، دوست ندارید تمام شود.
زمانی که با این کتاب همراه میشوید، لحظاتی را تجربه خواهید کرد که ناخودآگاه به خنده میافتید.
دوستی میگفت: این کتاب را در جمع نخوانید، زیرا خندههای ناگهانی شما ممکن است اطرافیانتان را بترساند!
امیدوارم که شما هم تجربهی خوبی از مطالعهی این کتاب داشته باشید. اگر هم قبلا این کتاب را مطالعه کردهاید؛ تجربهی خود را با ما به اشتراک بگذارید.
انتهای پیام/