به گزارش«
سراج24» شبکه لبنانی «المنار» در مجموعه مقالاتی تحت عنوان «جنبش فتح در تفکرات موسسات و دستگاههای صهیونیستی» به قلم «علاء الریماوی» تلاش میکند، نگاهی متفاوت به «جنبش فتح» داشته باشد، جنبشی که باید به نوعی آن را یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین موسسات و جنبشهای فلسطینی دانست که تاثیراتی انکار ناپذیر از خود بر قضیه فلسطینی برجای گذاشت.
در قسمت اول و دوم این مطلب گفته شد که موسسات و نهادهای صهیونیستی دوره های فعالیت «جنبش فتح» را به 4 مرحله تقسیم کردند که مرحله اول از زمان شکلگیری جنبش فتح تا سال 1978 میلادی را در بر میگرفت. در این دوره «جنبش فتح» نگاهی خصمانه به رژیم صهیونیستی داشت.
مرحله دوم بررسی تاریخ جنبش فتح برهه زمانی بین 1978 تا 1990 میلادی را در بر میگرفت که در این مرحله موسسات و دستگاههای صهیونیستی راه تعامل و بده بستان را با جنبش پیش گرفته بودند.
در مرحله سوم که سالهای مابین 1990 تا 2004 میلادی را شامل میشود، رژیم صهیونیستی با جنبش فتح به عنوان تنها طرف فلسطینی تعامل کرد که میتواند، با صهیونیستها به سازش نهایی در خصوص نزاع اعراب – اسرائیل دست یابد.
و سرانجام مرحله چهارم که سالهای 2004 تا 2012 میلادی را در بر میگیرد که مرحله ضعف جنبش و تعامل آن با رژیم صهیونیستی است.
همچنین گفته شد که جنبش فتح بدون اینکه آمادگی ملی در میان فلسطینیان مشاهده شود، پا در روند سازش گذاشت و پای میز مذاکره با رژیم صهیوینستی حاضر شد که رهاورد آن تحقق اهداف مورد نظر رژیم صهیونیستی از این مذاکرات بود که این امر به شکلی آشکار در کنفرانس مادرید عیان بود تا رهاوردی چون توافقنامه «اسلو» را به دنبال داشته باشد.
«علاء الریماوی» در ادامه مینویسد: بررسی روند سیاستهای جنبش فتح در دهه نود نشان میدهد که فتح همچنان درگیر بحران لبنان بود و همین موجب میشد تا علامتهای سوال بسیاری درباره روند سازش در اذهان جامعه بین المللی و منطقهای و فلسطینی شکل گیرد.
دستگاهها و موسسات صهیونیستی با زیر نظر داشتن این وضعیت و بررسی دقیق اوضاع نامناسب و بحرانی فتح روند سازش را مذاکره و گفتوگو به روند تحمیل خواستههای خود و دیکته کردن آنها به طرف فلسطینی تبدیل کردند.
این موضوع همچنین عاملی شد تا رژیم صهیونیستی از آن برای مقابله با انتفاضه فلسطینی استفاده کند و موفقیت روند سازش را منوط به حصول پیشرفت در پرونده امنیتی کرد. این موضوع نتایج زیر را به دنبال داشت:
- پذیرش پیشبرد پرونده امنیتی در مذاکرات سازش؛ این امر موجب گشوده شدن دربهای امنیتی به جای دربهای سیاسی به روی فتح و هماهنگی امنیتی دستگاههای آن با دستگاههای امنیتی رژیم صهیونیستی شد.
- چشم پوشی فتح از پروندهها و قضایای کلی از طریق پذیرش راهحل تدریجی که هیچ ضمانتی جهت اجرای توافقات حاصله به طرف فلسطینی نمیداد.
- مرتبط کردن پیشبرد مذاکرات سازش با تعاملات و سیاستهای فتح که سرانجام موجب سلب کامل هویت مقاومت از این جنبش به ویژه طی انتفاضه اول شد.
- انحلال موجودیت نظامی فتح چه در داخل سرزمینهای اشغالی و چه بیرون آن و انتقال مرکز ثقل سازمان به غزه و اریحا.
- گرفتار شدن در خطاها و اشتباهات مذاکراتی به دلیل نداشتن تجربه لازم.
- برخورد و تعامل رهبران فتح به عنوان اینکه آنها رهبران یک کشور و نه یک جنبش آزادیبخش فلسطینی هستند که باید به مبارزه با اشغالگران بپردازند و این موجب فروپاشی و سقوط ساختار سازمانی جنبش شد.
- ورود زود هنگام با معارضان فلسطینی که مخالف این روند بودند و بالطبع این به سود آمریکا و رژیم صهیونیستی بود.
به این ترتیب میتوان وضعیت جنبش فتح طی سالهای 1992 تا سال 2000 را در موارد فوق خلاصه کرد و موجب شد تا رژیم صهیونیستی به این باور برسد که به شکلی عالی و بیسابقه میتواند، بر روند سازش حاکم شود و آن را به سود خود تغییر دهد. این درحالی است که هر روز بر دامنه هماهنگیهای امنیتی جنبش با رژیم صهیونیستی نیز افزوده میشد.
این امر موجب شد تا ساختار امنیتی جنبش فتح به شکل بیسابقهای در این دوره تقویت شود و این اجازه را به رژیم صهیونیستی داد تا از طریق آمریکا ضمن شکل دادن حاکمیتی تحت عنوان تشکیلات خود گردان فلسطینی نظارت و کنترل اغلب مناطق و شهرهای کرانه باختری و نوار غزه را به آن بسپارد.
این افزایش قدرت فتح رویارویی دو جنبش حماس و جهاد اسلامی با فتح را تشدید کرد که تاثیری انکار ناپذیر بر ساختار سازمانی جنبش و همچنین نقش آن طی سالهای 1994 تا سال 2000 گذاشت.
این تاثیر و بازتاب را میتوان در موارد زیر ملاحظه کرد:
- تفکیک ساختار سازمانی فتح به سود تشکیلات خود گردان، به گونهای که رهبران این جنبش به جای پیوستن به مبارزات جهادی علیه رژیم صهیونیستی به دستگاههای امنیتی تشکیلات ملحق شدند.
- نبود دیدگاه روشن نزد رهبران جنبش تا موجب حفظ ساختار فتح و حفظ ماهیت مرجع بودن آن برای فلسطنیها شوند، چون بسیاری از این رهبران صاحب مناصب ارشد در ساختار تشکیلات شده بودند.
- بروز جنگ قدرت بین رهبران سازمان برای به دست گرفتن مناصب در تشکیلات خودگردان.
- ظهور تعارض و تضاد دیدگاهی بین نسلهای مختلف جنبش.
- اداره مرکزی تشکیلات توسط شخص عرفات و تسلط کامل وی بر مراکز عالی قدرت در تشکیلات و انتصاب افراد نزدیک به خود در این مناصب تا به این ترتیب وفاداری آنها را برای خویش خریداری کند.
- ظهور و تشکیل طبقهای از متمولان فلسطینی که از اموال عمومی به ثروتهای کلان دست یافته بودند و هیچ نشانی از رزمنده و مجاهد فلسطینی در آنها مشاهده نمیشد.
- حذف آنچه که فعالیتهای داوطلبانه خوانده میشد و جایگزین شدن وظایف و مشاغل رسمی و اداری به جای آن تاثیر منفی بسیاری بر توانمندیهای جنبش فتح گذاشت.
- بیتوجهی به ساختارها و شاخههای جنبش در کشورهای مختلف که به اختلافات داخلی جنبش دامن زده و آن را به سرحد درگیریهای مسلحانه بین اعضای جنبش کشاند، بسان آنچه که در لبنان شاهد آن بودیم.
- عدم برداشتن حتی یک گام مثبت برای فلسطینیان.
- نبود فرهنگ سازمانی و شفافیت در نحوه عضو گیری در جنبش که سردرگمی اعضا و بروز فساد در فتح را به دنبال داشت.
این واقعیتها در تمام طول این مدت توسط رهبران فتح نادیده گرفته شدند یا تلاش میشد، به هر نحو ممکن روی آنها سرپوش گذاشته شود، اما با به محاصره درآمدن یاسر عرفات در رام الله و آغاز «انتفاضه الاقصی» رهبران فتح دریافتند که دیگر جایی برای پنهان کردن اوضاع اسفباری که جنبش با آن مواجه میشود، وجود ندارد.
بسان گذشته این بار نیز موسسات و دستگاههای صهیونیستی روند تغییر و تحولات جاری در جنبش را زیر نظر داشتند تا بتوانند از آن به سود اهداف خود بهرهبرداری کنند.
به همین منظور رژیم صهیونیستی در این مرحله سیاستهای زیر را اتخاذ کرد:
- دادن کمکهای مالی کلان برای تحریف نگاه و توجه فلسطینیان از مهمترین وظیفه آنها یعنی مقابله با اشغالگران صهیونیستی.
- افزایش دایره تسهیلات و امتیازات رهبران تشکیلات.
- تلاش جهت برقراری روابط گسترده و عمیق با تمام رهبران فتح جهت در هم شکستن وجهه منفور اشغالگران صهیونیست در اذهان فلسطینی.
- افزایش دامنه هماهنگیهای امنیتی و اطلاعاتی و سر فرود آوردن بیش از پیش مذاکره کنندگان فلسطینی در قبال خواستههای صهیونیستی در مذاکرات سازش.
این نکات مهمترین و در عین حال خطرناکترین حقایقی بودند که در این مرحله بر جنبش فتح حاکم شدند.
تمام امتیازاتی که در این دوره رژیم صهیونیستی به جنبش فتح و سران آن داد، برنامهریزی شده بود. هر اندازه که جنبش از امتیازات صهیونیستی بهره میبرد و استفاده میکرد، به همان اندازه از هدف واقعی خود دور میشد، به همین دلیل مشاهده شد که نه در دوره پرز و نه باراک و نه نتانیاهو فلسطینیان نتوانستند به توافقی نهایی درباره قضایای مورد اختلاف مهمی چون قدس اشغالی و پناهندگان دست یابند.
سیاستمدارانی که اطراف عرفات را گرفته بودند، افرادی تاثیرگذار و قاطع و شایسته نمینمودند و در حالیکه مذاکرات سازش در کمپدیوید در اوج خود جریان داشت، کشورهای عربی و شخصیتهای فلسطینی به جای حمایت از عرفات پشت وی را در لحظات حساس و سرنوشتساز خالی کردند.
دولت آمریکا از این فرصت به دست آمده نهایت بهره را برد تا ارتباط عرفات را با دنیای خارج قطع کند. این امر موجب تغییر موضع عرفات به شکلی آشکار شد، به حدیکه آمریکا و رژیم صهیونیستی به این باور رسیدند که مهمترین مانع پیش روی دستیابی به راه حل نهایی شخص عرفات است.
این موضوع موجب بروز اختلافاتی بین تشکیلات به ریاست عرفات با رژیم صهیونیستی شد که موجب ورود نظامیان صهیونیستی به رام الله شد که با تصمیم باراک در بمباران مقرهای تشکیلات را به دنبال داشت.
این اقدام رژیم صهیونیستی واکنش عرفات و رهبران صف سوم جنبش فتح را به دنبال داشت تا آنها از لزوم واکنش نظامی گروه ویژه دستگاههای امنیتی تشکیلات سخن بگویند.
این حوادث و رخدادها به جنبش حماس و همچنین جهاد اسلامی این فرصت را داد تا فعالیتهای خود را دوباره در عرصه فلسطینی از سر گیرند. این درحالی است که ناامیدی فلسطینیان از جنبش فتح که حالا در تشکیلات خود گردان فلسطینی نمود پیدا میکرد، آنها را به جنبش حماس و حمایت از آن سوق داد.
این همزمان شد با آزادی رهبران در بند حماس طی سال 2001 که تشدید رویاروییها و مقاومت فلسطینی را به دنبال داشت تا موجب سرنگونی کابینه حزب عمل و روی کار آمدن «آریل شارون» شود که در سال 2002 تصمیم گرفته بود، طی عملیات دیوار حائل شود که یکی از مهمترین اهداف آن سرکوب مقاومت و پایان دادن به موجودیت عرفات بود.
این تصمیم تمام دستاوردهای جنبش فتح را برباد داد، اما آنچه در این متغییر مهم مینمود، اجماع و توافق نظر بین المللی بر سر تغییر رهبری فلسطینی و زدن مردان و رهبران قدرتمند آن از تمام گروهها و گردانها بود و یکی از این اهداف شیخ «احمد یاسین»، بنیانگذار جنبش حماس و سپس «ابو علی مصطفى»، دبیر کل جبهه خلق برای آزادی فلسطین بود. اگر چه در این میان هدف اصلی یاسر عرفات مینمود.