اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۴۳:۳۵
اذان ظهر ۱۲:۰۲:۵۵
اذان مغرب ۱۹:۰۷:۰۰
طلوع آفتاب ۰۵:۱۶:۳۰
غروب آفتاب ۱۸:۴۷:۵۰
نیمه شب ۲۳:۱۶:۱۳
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۴/۰۷/۰۹ - ۱۴:۱۶
در گفتگو با حلقه وصل مطرح شد:

روایت نویسنده کتاب مرابا چشمهایت ببر از دوسال زندگی عاشقانه با یک جانباز شیمیایی

فاطمه حسنلو نویسنده کتاب «مرا با چشمهایت ببر» داستان دو سال از زندگی خودش که در آن با شهید تفرحی آشنا می‌شود را در این کتاب به همان سبک عاشقانه‌ای که تجربه کرده، به رشته تحریر در آورد است.

روایت نویسنده کتاب مرابا چشمهایت ببر از دوسال زندگی عاشقانه با یک جانباز شیمیایی

به گزارش سراج24، فاطمه حسنلو، نویسنده کتاب «مرا با چشمهایت ببر»  با بیان اینکه کتاب را به قلم خودم به نگارش درآورده‌ام، در خصوص آشنایی با شهید علی‌اکبر تفرحی گفت: ما در مجموع دو سال با هم بودیم. در سال 79 با این شهید آشنا شدم و نامزدی‌مان را آغاز کردیم.

وی افزود: به این دلیل که شهید تفرحی آن زمان نابینا بود و کلیه‌اش را نیز از دست داده بود، در صف پیوند کلیه حضور داشت و به همین دلیل پدرم اجازه عقد را نداد زیرا گفته بود هر زمان پیوند کلیه انجام شد، با هم ازدواج کنید که متاسفانه در طی این دو سال کلیه‌ای برای پیوند پیدا نشد و کبد ایشان هم از بین رفت و در نهایت به شهادت رسید.

وی ادامه داد: در حقیقت تمام آن دو سال دائما مدت نامزدی‌مان را تمدید می‌کردیم تا پیوند انجام شود و عقد و بعد ازدواج کنیم ولی متاسفانه این اتفاق نیافتاد و ما هیچ وقت با هم ازدواج نکردیم.

وی خاطرنشان کرد: البته به دلیل وضعیت بیماری شهید تفرحی، دائما با ایشان بودم و تقریبا در تمام این دو سال را در کنار او گذراندم.

حسنلو درباره طریقه آشنایی با این شهید گفت: ایشان سال سوم حقوق در دانشگاه تهران بودند و بنده زمانی که علی اکبر در بیمارستان بستری شد با او آشنا شدم و قسمت خیلی تاثیرگذار کتاب نیز مربوط به فصل آشنایی بنده و ایشان است. من به او گفتم که اصلا مشکلی با جانباز بودن شما ندارم و حقیقت این است که همیشه می‌خواستم با یک جانباز ازدواج کنم.

وی با بیان اینکه بعد از چند جلسه صحبت کردن، مجذوب شخصیت ایشان شدم، گفت: انسان بسیار شوخ‌طبعی بود و حتی در زمانی که به دلیل بیماری رنج زیادی می‌کشیدند، امکان نداشت کسی متوجه این موضوع شود.

نویسنده کتاب «مرا با چشمانت ببر» درباره چرایی فاصله آن وقایع و زمان چاپ کتاب گفت: در تمام این ده سال دائما در حال جنگیدن بودم؛ به خیلی  از انتشارات مراجعه کردم ولی آنها به من می‌گفتند، نمی‌توان خاطرات را تبدیل به رمان کرد.

وی با بیان اینکه این کتاب از نظر چارچوب، یک رمان تلقی نمی‌شود، بیان داشت: در حقیقت این کتاب داستانی است که قالبی شبیه رمان دارد و در واقع علت این فاصله زمانی به دلیل تلاش بنده برای خارج‌کردن از قالب خاطره‌نویسی و تبدیل آن به رمان بود.

وی اضافه کرد: یک ماه بعد از شهادت شهید تفرحی، بنده شروع به نگارش کتاب کردم. البته آن شهید همیشه به من می‌گفت بگذار از خاطرات جبهه و جنگ نیز بگویم ولی من می‌گفتم وقت داریم در حالی که  اشتباه می‌کردم. البته شهادت یک افتخار است ولی نرسیدن من به ایشان یک تراژدی خیلی سختی است زیرا وقتی گوهری را در اختیار دارید و آن را از دست می‌دهید، خیلی سخت است.

این نویسنده با اشاره به مجموعه کتاب‌های «اینک شوکران» گفت: این کتاب‌ها را مطالعه کردم و باید بگویم از نظر فضا کتاب «مرا با چشمهایت ببر» شاید تا حدود زیادی شبیه این مجموعه باشد ولی بنده زمانی که نگارش کتاب را آغاز کردم این مجموعه هنوز منتشر نشده بود و در واقع کتاب «مرا با چشمهایت ببر» یک هویت مستقلی دارد.

وی درباره قسمت‌های دیگر این کتاب گفت: این کتاب شامل قسمت‌هایی از زندگی کودکی این شهید و دوران آشنایی ما می‌شود که برای دوران کودکی با مادر و خواهر شهید تفرحی صحبت کردم.

 

 

منبع:حلقه وصل

 

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۶
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••