به گزارش خبرنگار سیاسی سراج24، نظام ارزشی در جوامع مختلف ضامن بقای آنها و ایستادگی در مقابل دشمن بیرونی است. تغییر در نظام ارزشها هزینه های فراوانی را به همراه خواهد داشت؛ جامعه را از اهداف متعالی اش دور می سازد و اهداف فرعی، غیراصیل و آنچه دشمن می خواهد اصلی تلقی می شوند.
این تغییر در نظام ارزشها یکبار در پس از جنگ و در دوران سازندگی به دلیل نحوه تغییر و نفوذ فکر بیگانه در مراکز نفوذ و تصمیم گیری اثار تخریبی فراوانی به همراه داشت و نتیجه آن در سالهای بعدتر انقلاب را تا لب پرتگاه برد.
به همین دلیل است که رهبر انقلاب در دیدار با فرماندهان سپاه، نفوذ فرهنگی و سیاسی را خطرناک تر عنوان کردند و گفتند:دشمن سعی میکند در زمینهی فرهنگی، باورهای جامعه را دگرگون کند؛ و آن باورهایی را که توانسته این جامعه را سرِپا نگه دارد جابهجا کند، خدشه در آنها وارد کند، اختلال و رخنه در آنها بهوجود بیاورد. خرجها میکنند؛ میلیاردها خرج میکنند برای این مقصود؛ این رخنه و نفوذ فرهنگی است.
ایشان درباره نفوذ سیاسی هم به اتفاقات قرن 19 و اوایل قرن 20 اشاره کرده و با تعریفی از استعمار نو گفتند: نفوذ سیاسی هم این است که در مراکز تصمیمگیری، و اگر نشد تصمیمسازی، نفوذ بکنند. وقتی دستگاههای سیاسی و دستگاههای مدیریّتی یک کشور تحتتأثیر دشمنان مستکبر قرار گرفت، آنوقت همهی تصمیمگیریها در این کشور بر طبقِ خواست و میل و ارادهی مستکبرین انجام خواهد گرفت؛ یعنی مجبور میشوند. وقتی یک کشوری تحت نفوذ سیاسی قرار گرفت، حرکت آن کشور، جهتگیری آن کشور در دستگاههای مدیریّتی، بر طبق ارادهی آنها است؛ آنها هم همین را میخواهند. آنها دوست نمیدارند که یک نفر از خودشان را بر یک کشوری مسلّط بکنند، مثل آن چیزی که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ در هند این کار را کردند؛ از خودشان آنجا مأمور داشتند؛ یک نفر از انگلیس رئیس هند بود. امروز این امکانپذیر نیست؛ برای آنها بهتر این است که از خود آن ملّت کسانی در رأس آن کشور باشند که مثل آنها فکر کنند، مثل آنها اراده کنند، مثل آنها و بر طبق مصالح آنها تصمیم بگیرند؛ این نفوذ سیاسی است. [هدف این است که] در مراکز تصمیمگیری نفوذ کنند، اگر نتوانستند در مراکز تصمیمسازی [نفوذ کنند]؛ زیرا جاهایی هست که تصمیمسازی میکند. اینها کارهایی است که دشمن انجام میدهد.
یکی از برنامه های راهبردی ایالات متحده براندازی نظام جمهوری اسلامی بوده است. این پروژه در دوره های مختلف و توسط روسای جمهور آمریکا پیگیری می شده است. اوباما رییس جمهوری فعلی ایالات متحده با رویکردی جدید همین پروژه را دنبال می کند.
اندیشکده «امریکن اینترپرایز» در گزارشی به قلم «متیو مککینس» درباره هدف پساتوافق «باراک اوباما» رئیس جمهور آمریکا نوشته است:«باراک اوباما» امیدوار است که توافق هستهای با ایران به تغییر سیاستهای تهران و نهایتا تغییر ماهوی جمهوری اسلامی منجر شود.
در پایان گزارش اندیشکده «امریکن اینترپرایز» آمده است: رئیسجمهور اوباما امیدوار است که وارد کردن ایران به جامعه جهانی، دولت ایران را به تعدیل رفتار و تبدیل شدن به «قدرتی مسئول» -بخوانید قدرتی که منافع استکباری آمریکا را تهدید نکند- در منطقه وادار کرده و نهایتا ماهیت خود رژیم را هم دستخوش تغییر کند اما آیتالله خامنهای و سران امنیتی و نظامی ایران کاملا از این هدف آگاه هستند.
باراک اوباما بعد از بیانیه لوزان درباره اهداف کلان ایالات متحده در دورن پساتوافق حرفهای مهمی زده بود. او در مصاحبه با توماس فریدمن ستون نویس نیویورک تایمز با اشاره به پیشینه ذهنی تاریخی کاملا منفی نخبگان و مردم ایران نسبت به آمریکا بویژه در موضوعاتی از قبیل "سرنگونی مصدق، حمایت از شاه خائن، حمایت از صدام در 8 سال جنگ تحمیلی علیه ایران و ..." رسماً تاکید میکند که یکی از سیاست کلان و اصلی آمریکا در این مذاکرات، "تغییر ذهنیت" ایرانیها نسبت به آمریکا و به عبارت روشنتر و "استکبار زدایی ذهنی" از ایرانیان نسبت به چهره این رژیم است. اوباما اشاره میکند که به تیم مذاکرهکننده آمریکایی در این باره تاکید ویژهای کرده است.
اوباما در گفتگو با کاربران پایگاه خبری میک برای حذف «مرگ بر آمریکا» نقشه کشیده و در راستای پروژه تغییر بزرگ گفته بود: «باید تحولی، حتی تدریجی، در داخل ایران روی دهد تا به این نتیجه برسند که شعار مرگ بر آمریکا یا انکار هولوکاست در میان رهبران این کشور یا تهدید به نابودی اسرائیل یا رساندن سلاح به حزب الله که در لیست گروه های تروریستی[!] است باعث می شود ایران در چشم بخش بزرگی از جهان منزوی شود و به شما تضمین می دهم که در لحظه ای که حکومت ایران دست از این شعارها و رفتارها بکشد، به لطف اندازه، استعدادها و منابعش فورا شاهد بالا گرفتن نفوذ و قدرتش در جهان خواهد بود».
نوشته توماس فریدمن در نیویورک تایمز هم شاهدی بر ادعا و خواسته اوبا تلقی می شود. او نوشته بود: در شرایط امروز، توافق اخیر هستهای بین ایران و آمریکا را باید یک تغییر بزرگ دانست. این توافق به تحریمهای اقتصادی علیه ایران پایان خواهد داد و میتواند مانند یک توربو شارژ برای تغییر در ساختار به وجود آمده از سال ۱۹۷۹ عمل کند. اثر این توافق حتی به حدی خواهد بود که شاید بتواند اساساً به این ساختار پایان دهد.
به نظر می رسد نشانه هایی از تغییر رویکرد برخی مسئولین ایرانی در مواجهه با آمریکا، توانسته است آنان را به این نتیجه برساند که می توانند به «تغییر رژیم در ایران» و با رویکرد جدید امیدوار باشند.
یکی از مقامات ارشد ارتش اسراییل در نشستی می گوید: رویدادی چشمگیر در ایران در جریان است و تحولات ایران تاریخی به نظر میرسد. تشکیلات دفاعی اسرائیل با استفاده از تجهیزات جاسوسی پیشرفته به دقت ایران را تحت نظر داشتهاند و شرایط این کشور را با توجه به آشنایی نزدیک با پیشینه، شرایط و تاریخ آن تجزیه و تحلیل میکنند. هنوز کسی در ارتش اسرائیل، اطلاعات ارتش، موساد یا وزارت دفاع فعلاً به رقص در خیابان نخواهد پرداخت. آنچه از تهران دیده و شنیده میشود، موجب به وجود آمدن امید زیادی در میان مقامات دفاعی اسرائیل شده است.
اندیشکده آمریکن اینتر پرایز در گزارش دیگری که در رابطه با تغییرات نرم در ایران منتشر کرده می نویسد: یک راهبرد رقابتی قدرت نرم موفق، ممکن است ایران را وادار کند از کشوری که خود را وقف تضعیف نظام سیاسی-اقتصادی منطقهای و جهانی کرده، به یک بازیگر «نرمالتر» تبدیل شود. این به معنای پایان رقابت نخواهد بود، اما تهدید ناشی از ایران را به شکل چشمگیری کاهش خواهد داد به واشنگتن قدرت پیشبینی بیشتری در منطقه خواهد داد. راهبردی که به کاهش یا حتی تغییر اصول اساسی رژیم کمک کند، میتواند پویاییهای ارتباط میان ایران و آمریکا را عوض نماید، که به آنچه در دهههای گذشته در مورد اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین رخ داد بیشباهت نیست.
اوباما در دانشکده آمریکن به عنوان مجری راهبرد کلان تغییر می گوید: رئیسجمهور امریکا، در قامت مجری ارشد این راهبرد کلان و در قالب مقدمهای برای توجیه آن، چنین میگوید: بیست سال بعد از جنگ جهانی دوم، دورنمای وقوع جنگ هستهای واقعی بود. با همه تهدیداتی که ما امروز با آن روبرو هستیم، سخت است تصور کنیم چقدر جهان در آن زمان خطرناکتر بود. با توجه به این تهدیدات، تعدادی از تعیینکنندگان راهبرد در آمریکا میگفتند ما باید اقدام نظامی علیه اتحاد جماهیر شوروی به کار بندیم و آنها این رویارویی را غیرقابلاجتناب میدیدند اما رئیسجمهور جوان (کندی) دیدگاه متفاوتی داشت. قدرت از دیدگاه وی شامل نیروی قدرتمند نظامی و تمایل برای حمایت از ارزشها در سراسر جهان بود. وی موضع مهم برخی از حلقه سیاست خارجی که امنیت را با جنگافزار برابر میدیدند، رد کرد. وی در عوض اصول قوی آمریکا را بر روی آنچه که صلح واقعی و قابل دسترسی نامید، گذاشت. صلحی که بر اساس انقلاب ناگهانی بشری نبود بلکه بر اساس تکامل تدریجی و اقدامات محکم و توافقات مؤثر بود. چنین عقلانیتی به افراد در مهمترین زمان در تاریخ بشری کمک کرد.
پرخانوف درباره سیاست های کلان در تغییر باورها می گوید: باید توجه کرد غرب برای دستیابی به اهداف خود در شوروی، نیازمند تغییر عقاید و باورهای مردم شوروی بود. لازم نبود که شوروی را با راکت و بمب اتمی به فروپاشی برسانند، بلکه با تحولاتی که توسط رسانههای گروهی در عقاید و باورهای مردم به وجود آوردند به این مهم نائل شدند.
برژینسکی در توصیف این مسئله چنین میگوید: ما نه روی قدرت سیاسی و نه روی قدرت نظامی و اقتصادی تکیه کردیم، ما تنها از طریق فرهنگ و استفاده مؤثر از رسانهها توانستیم به این هدف برسیم. رسانههایی که به صورت هدفمند و متمرکز بر نفوذ به درون شوروی به راه انداخته شدند.
در واقع پروژه نفوذ که در همه ابعاد توسط ایالات متحده پیگیری می شود، بیشترین اثارش را در ابعاد فرهنگی به جای می گذارد و به عبارتی اگر قرار باشد روند نفوذ را بررسی کنیم، ابتدائا باید به مولفه های نفوذ فرهنگی بپردازیم چرا که منفذ اجرای راهبردهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی جاده پر تلاطم فرهنگ و تغییر ذهنیت هاست.