اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۳۳:۳۷
اذان ظهر ۱۲:۰۲:۰۵
اذان مغرب ۱۹:۱۳:۱۳
طلوع آفتاب ۰۵:۰۸:۵۵
غروب آفتاب ۱۸:۵۳:۴۳
نیمه شب ۲۳:۱۴:۱۰
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۴/۰۶/۰۸ - ۰۹:۵۷
علی ملاقلی‌پور:

سینمای ایران مارکسیستی است؛ الگویتان پیغمبراست یا چه‌گوارا؟

جنجال‌گر جدید سینمای ایران، نام خانوادگی مشهوری دارد. صدای رسول ملاقلی‌پور دوباره در سینمای ایران طنین‌انداز شده است.

سینمای ایران مارکسیستی است؛ الگویتان پیغمبراست یا چه‌گوارا؟
به گزارش سراج24، پسر آقا رسول کافه را به هم ریخته است. فیلمی خوش ساخت، جذاب و سرگرم‌کننده ساخته است، روانه سینماها کرده است و حالا گمان کرده است که می‌خواهند حقش را بخورند و پسر آقا رسول و ساکت نشستن؟ یک تی‌شرت «قندون جهیزیه» سفارش داده است و یک روز سر چهارراه‌ها، تراکت تبلیغاتی فیلم را پخش می‌کند و روز دیگر می‌پرد وسط استادیوم، وسط بازی ستارگان و ماموران امنیتی دنبالش می‌کنند و چند ساعت را هم در کلانتری حبس می‌کشد. پسر آقا رسول، حالا خاطره آقا رسول را زنده کرده است. عصیانگر سینمای ایران، سالهاست که زیر خاک خوابیده است و حالا علی، پسر عصیانگرش روح شورشگر جدید سینمای ایران است.
چند روز قبل با او در مورد فیلمش صحبت کردیم. پیش از اینکه تی‌شرت حالا مشهور شده‌اش را سفارش دهد.اما روح شورشگر او اینجا هم طیغان می‌کند: سینمای ایران مارکسیسم‌زده است.
-آبان ماه سال گذشته بود،به پشت صحنه این فیلم آمدم و همان موقع می‌گفتید: در وضعیتی که تولید فیلم هزینه‌ی میلیاردی دارد نباید به این فکر باشیم که فیلمی بسازی که را برای کنج خانه خودت باشد. یعنی از همان موقع فکر مخاطب بودید. معمولا فیلم اولی‌ها کارشان را با دغدغه های شخصی یا با پسندجشنواره‌ها می‌سازند و این اتهام هم به ایشان وارد است که نق زن های اجتماعی هستند تا فیلمساز اجتماعی. اما شما فیلمی ساختید که با استقبال مخاطب همراه شده است و بیشتر از اینکه برای جشنواره باشد؛ برای مخاطب ایرانی ساخته شده است. چه طور شد که شما نق‌زن نشدید آقای ملاقلی پور؟
ملا قلی پور: خب اصطلاح نق زدن را شما مطرح می کنید. نگاه من یک نگاه طنز آلود است. طنز هم یک وجه متعالی است؛ به معنای اینکه هم نقد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است ؛ ولی با خنده همراه است. فرقش با هجو همین است. هجو صرفا برای خنده و سطحی است؛ ولی طنز خیلی فرق می کند و در اصطلاح در سینما به آن کمدی موقعیت می‌گویند.
فیلم نباید خنثی باشد
تلاشم این بود که یک چیزهایی بگویم که نسبت به پیرامون و جامعه بی تفاوت نباشد و با یک دغدغه مندی نگاه شود و در کنارش با توجه به سواد بنده یک نقدی هم بشود. وقتی فیلم می سازیم؛ فیلم نباید خنثی باشد، باید حرفمان در فیلم عیان باشد و پای حرفمان بایستیم و باید به درد مردم هم بخورد.
اما در مورد فیلمسازی که بدنبال دغدغه شخصی خودش است و مخاطب برایش اولویت آخر دارد باید بگویم که آنها فیلم ساز هستند و سینماگر نیستند. آنها فیلمی نمی سازند که سینما شود. یعنی خودشان را سینما گر نمی دانند و نمی توانند هم سینما گر باشند. سینماگر یعنی اینکه هنر، صنعت، رسانه را رعایت می کند. فیلم ساز، فیلم ساز شخصی می تواند باشدو حتی با موبایل هم فیلم بگیرید. اگر ظاهر فیلم را هم داشته باشد؛ به هر حال فیلم است.
همه می توانند فیلم ساز باشند؛ ولی سینماگر نمی توانند باشند. سینما یعنی هنر به معنای خلاقیت و نوع آوری در فرم و ظاهر و همچنین در معنا، دمیدن روح تعهد در جامعه و انسانها. سینما صنعت است به معنای یک محصول و کالا که برای ما فرهنگی است؛ که تماشاچی دوست داشته باشد و قیمتش مناسب باشد، عرضه و تقاضا وجود داشته باشد؛ و سینما یعنی رسانه ای که رسایی آن حرف در واقع به تماشاچی در هرجایگاهی انتقال پیدا می‌کند. پس هر کسی با این تعاریف نمی تواند سینماگر باشد.
13 سال نقشه کشیدم، حاصلش «قندون جهیزیه» شد
سالها دستیار کارگردان و برنامه‌ریز بودم و با آدم های مختلف در تماس بودم و کار کردم و شکستهای آنها را دیدم. برای من عبرت شد که به هر قیمتی فیلم نسازم، هر فیلمی نسازم، حواسم باشد که به راحتی نقد می‌شوم و تماشاچی را به زور نمی شود به سالن برد. اینها درسهایی بود که در پله اول برای من کم بود.
حتما «قندون جهیزیه‌» هم نقص‌هایی دارد؛ 13 سال نقشه کشیدم و با تمام دورخیزهایی که کردم، حاصلش «قندون جهیزیه» شد. 13 سال مقداری زیاد است، برای اینکه ببینید چرا دیگران در فیلم هایشان موفق نمی شوند یا چرا معدود فیلم هایی موفق و تبدیل به سینما می شوند. اینها آنالیز کردن و خواندن و در بین مردم گشتن می خواهد. ولی خوشحالم که به نظرم «قندون جهیزیه» اثر موفق در پله اول شد.
تسنیم: «رخ‌دیوانه» و «عصریخبندان» از جمله فیلمهایی هستند که در جشنواره حضور داشتند و با استقبال مخاطب همراه شده است و فروش خوبی هم داشتند. این فیلم هم اگر در جشنواره فیلم فجر بود با فروش خوبی همراه‌ می‌شد. وجه اشتراکی که در این دو فیلم و «قندون جهیزیه» است همان دعوای تاریخی فقیر و غنی است و اشاراتی که به عدالت اجتماعی دارد. در «رخ‌دیوانه»، قصه‌ی آدمهایی را می‌گوید که اختلافات طبقاتی و اقتصادی دارند، از پایین‌شهر به بالای شهر دائم در نوسان است. در پایان این فیلم ماجرا ثروتمندان و فقرا با هم متحد می‌شوند علیه کسی که طمع‌ورزی‌اش را از چارچوب خارج کرده است. نتیجه مستقیم نمایش چنین پایانی برای من این است: اختلافات طبقاتی، اهمیتی ندارد.
در «عصر یخبندان» به شکلی دیگر است؛ که طرف می رود و به ظاهر می‌خواهد حقش را بگیرد و آن اقازاده را می کشد. نمونه این فیلمها در سالهای قبل هم دیده شده است که فرد کلاشینکف به دست می‌گیرد و خودش می‌خواهد حقش را بگیرد.
اما «قندون جهیزیه»  و آن سکانس پایانی‌اش، گویا می‌خواهد تمام آن چیزهایی که از ابتدا  در ذهن مخاطب کاشته است را فرو ریزد. و مخاطب به این می‌رسد که نباید در باره طبقه غنی قضاوت بی شناخت کند. اما آنچه که در هر سه اثر دیده می‌شود این است که از نقد ساختار غفلت شده است. نقدی که می‌توانست بر ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مطرح شود؟
در «قندون جهیزیه» نقد مارکسیسم کردم
ملاقلی پور: در فیلم نمی توان علنی این کار را بکنیم. هر وقت علنی این کار را بکنید سوخت می شود و فیلم تبدیل به فیلم شعاری و سطحی می شود. ما در این فیلم نقد مارکسیسم (نقد تئوری تضاد مارکس مطرح است) داریم. یعنی در سطح کلان این را داریم که حرفش فراتر از جامعه ایرانی است.
چون این یک تئوری جهانی است و فیلم در واقع ضد مارکسیستی است. اتفاقا چند تا از کسانی که نگاه های مارکسیستی داشتند و آدمهایی بودند که سمپادهای چریک فدایی و توده در قدیم بودند؛ شروع به بد و بیراه گفتن کردند و من خوشحال شدم که تیرم به هدف خورد و می خواستم که اینها منتقد خودشان را ببینند.
 
سالهاست که نقد مارکسیستی اتفاق نمی‌افتد و علتش این است که تئوری تضاد مارکس می‌گوید که به طبقه ضعیف و فقیر، طبقه پولدار و اختلاف طبقاتی را نشان بده؛ تا باعث حرکت شود. به نظر من این بزرگترین دروغ تاریخ است که مارکس می گوید. این باعث عقده و چاقو و اسلحه دست گرفتن و کشت و کشتار می شود و شاید یک جورهایی بشود گفت که کارل مارکس بزرگترین جانی قرن هست.خروجی کارل مارکس خونریزی های زیادی بود. حالا هر چند که او نیتش این نبود و می خواست عدالت اجتماعی و برابری را ایجاد کند.
دراسلام چیزی به عنوان برابری نداریم، بلکه برادری داریم
ما در مسائل دینی خودمان چیزی با عنوان برابری نداریم؛ بلکه آنچه مطرح است؛ بحث برادری است. اصلا برابری به زور اسلحه و دیکتاتوری کارگر احمقانه ترین حالتی است که سالیان سال شکست خورده است. شوروی را کسی به آن حمله نکرد؛ بلکه خودش از درون و سیستمش پاشید. هر کشوری هم به سمت این مفاهیم برود که با چاقو برود و پولدارها را بکشد؛ از هم می‌پاشد.
این تفکرات سالهاست که خواسته یا ناخواسته در سینما وجود دارد؛ یعنی شما از قبل انقلاب، فیلم ها و سریالها را نگاه کنید؛ لزوما قبل انقلاب را می‌گویم چون این برای تفکر است و ربطی به جمهوری اسلامی و قبل و بعد آن ندارد و بحث هم بحث تاثیری است که گذاشته است. و این در ادبیات تاثیر می گذارد و ادبیات هم در سینما تاثیر می گذارد و سینماگر شاید نداند که تحت تاثیر تفکرات مارکسیستی است؛ فکر می کند اتفاقا خیلی مذهبی است. ما در سینمای ایران فیلم هایی داریم که چریک فدایی‌ها را طوری نشان میدهد که ما اگر هزار سال فیلم می‌ساختیم؛ نمی توانستیم اینقدر خوب چریک فدایی را ترسیم کنیم و الان هم این فیلم ها اکران می شوند و اشکالی هم ندارد.
قبول داریم که اینها هم باید حرفشان را بزنند به قول شهید مطهری که می‌گوید؛ بگذارید مارکسیستها بیایند و کرسی های آزاد اندیشی داشته باشند و حتی بیایند و دردانشگاهها تدریس داشته باشند. اگر حرف ما در معنا و مفهوم حقانیت داشته باشد و با استدلال باشد؛ ما در کلام بر آنها در واقع پیشرفت خواهیم کرد و مردم هم این را می پذیرند.
من حرفی ندارم که درباره اینها فیلم ساخته شود؛ ولی من فیلم ساختم که حرف منتقد اینها هم شناخته شود؛ چون سالهاست که این تصور جا افتاده است که هر کسی که پول  دارد؛ پس دزد است. این اصلا تفکر درست و اسلامی ای نیست. با این طرز تفکر حضرت خدیجه حذف می شود.
 
شما حضرت خدیجه را ببینید کسی بود که دارا بود. ولی تمام دارایی‌اش را در راه اسلام  و مستضعفین خرج کرد. برای خود من خیلی سوال ایجاد می شد. دیدم که حضرت عبدالمطلب جزو یاران پیغمبر به حساب نمی آید و طرز تفکری وجود دارد که اصلا دوست ندارند یارهای پیغمبر گفته شوند و دوست دارند مارکسیست اسلامی همیشه نمایان شود.
به «قندون‌جهیزیه» نگاه کنید؛ یک صحنه ای هست که به آبدارچی و نیروی تدارکاتی فیلم می‌گویند یک بار وسایلت را بگرد شاید قندون ما در وسایل شما باشد. او هم می‌گوید شما منظورتان این است که دزد من هستم؟ دزد خود شما هستید.
در صورتیکه قهرمان فیلم عطا (بابازی صابر) را می‌بینیم که آن‌ها هم خیلی گرفتارند و حتی اجاره خانه شان را هم ندارند؛ ولی این چون به لحاظ مالی ضعیف تر از خوانواده هایی است که می شناسیم؛ شروع به بدوبیراه گفتن می کند و احساس تضاد می کند نسبت به یک چیزی که یک ذره از خودش بیشتر است. می گوید شما حمام شیر می گیرید و همینطور بهتان می زند و آخر هم با داد و بیداد می رود.
 
از اول تا آخر فیلم هم عطا، درباره صاحب خانه ای که ندیده است و فقط تصورش این است که صاحبخانه اش پولدار است چون خارج است؛ بد و بیراه می گوید.
اگر فیلمسازی دیگر بود؛ سکانس آخر فیلم می‌دیدیم که مستاجر با چاقو به صاحبخانه حمله می کرد و در خیلی از فیلم ها به صاحبخانه به کارخانه دار و به اسم این که همه آقا زاده هستند؛ حمله می شود. این فیلم بر خلاف 50 یا 60 درصد سینمایی است که دیدیم و مطرح شدند و نطفه این فیلم‌ها در تفکر آقای کیمیایی است.
- «آژانس شیشه ای» یا «قارچ سمی» چطور؟
ملا قلی پور: بله این فیلم‌ها هم این مشکل را دارند. ما اگر بخواهیم تفکری بحث کنیم؛ خیلی از فیلم ها مشکل دارد. فیلم «قارچ سمی» رسول ملا قلی پور مشکل دارد. البته یک بخشی از حرف های این فیلم ها درست است. آن بخشش که چرا یک عده از پولدارها مال اندوزی می کنند یا با رانت و دزدی پول به دست می آوردند؛ این طرح سوال خیلی خوبی است. اما راه حل چیست؟
الگوی ما کیست؟ پیغمبر یا چه‌گوارا؟
من مشکلم با راه حل اینهاست. آیا راه حل قرار است «چه‌گوارا» بازی باشد؟ الگوی ما کیست؟ پیغمبر یا چه‌گوارا؟ الگوی ما اصلا قهرمانان ایرانی هستند یا قهرمان آمریکای جنوبی؟ تکلیف خودمان را معلوم کنیم. اگر ما الگوی قهرمانان ایرانی یا حتی الگوی مذهبی خودمان را نگاه کنیم؛ هیچ کدامشان  راهکارشان این نبود.
چطور می شود این طرز تفکر را داریم؟ باید بگویم که این طرز تفکر صادراتی است و نکته‌اش هم اینجاست که هر کسی که می آید؛ تضاد تعریف می کند و پولدار را در مقابل فقیر می گذارد. در هر فیلمی که دیدی خواسته یا نا خواسته تحت تاثیر تفکر تئوری تضاد کارل مارکس است.
 
اولین گناه عالم امکان در واقع بر چه اساسی است؟ قبل از اینکه آدم گناه کند؛ ابلیس گناه کرده بود. خدا به او می گوید به انسان سجده کن. ولی شیطان می‌گوید او از گل است و من از آتش هستم و احساس تضاد می‌کند و همینجا می توانم بگویم که کارل مارکس بزرگترین مبلغ شیطان است. شیطان هم در عین اینکه خودش را با یک موجود دیگر قیاس می کند و برتر می داند، در عین حال در همانجا دچار تکبر است. اصلا نطفه بلوک شرق و بلوک غرب در گناه خود ابلیس است.
قیاس کردن برای بلوک شرق که همان کمونیستها هست که می‌گویند ما باید برابر باشیم و با چکش به سر مردم بزنیم و با داس از زیر ببریم -البته این تعبیر من است- تا اینکه همه با هم برابر شود. در بلوک غرب هم این خودخواهی و مال اندوزی و سلطه طلبی هست و دقیقا طرز تفکر ابلیس است.
شاید کسی که تفکر کمونیستی دارد؛ بگوید که تو دیوانه هستی و مهمل می گویی. اصلا بلوک شرق در مقابل بلوک غرب است. ولی اینها در یک جناح، مقابل مفاهیمی هستند که خداوند و دست تقدیر و قانونی که خداوند وضع کرده است. بلوک شرق و غرب در مقابل جبهه حقیقت و حقیقت جویی، ایستادند.
در سینما و ادبیات ما، بلوک شرق خیلی حاکم است
هر کسی این تفکر را بگوید؛ در مقابل حقیقت جویی ایستاده است. به نظر من در سینما و ادبیات ما، بلوک شرق خیلی حاکم است. در حوزه سیاست و اقتصاد بلوک غرب حاکم است.
همین بود که من احساس ضرورت کردم که فیلم قندون جهیزیه را بسازم تا فیلمی بسازم که در انتها با همدلی و اتحاد و درک متقابل بین صاحب خانه و مستاجر تمام شود. پایان فیلم وقتی صاحب خانه مستاجر را می بیند؛ می فهمد که مستاجر چقدر دارد سختی می کشد و وقتی یک مستاجر می بینید؛ می گوید که نباید اینقدر راحت درباره صاحب خانه قضاوت کرد. پایان فیلم بدون خون و خونریزی مسائل با گفتگو و کلام حل می شود. چیزی که شهید مطهری می گوید؛ این است که کلام اگر به حق باشد؛ به جان می نشیند. اول کلام است؛ منکر جهاد در اسلام نیستم، اما جهاد هم شرایطی دارد.
- فکر نمی‌کنید در قضاوتی که در این موضوع دارید کمی رادیکال نگاه می‌کنید.
ملا قلی پور: نه رادیکال نیست به دلیل اینکه آنقدر هجمه این نوع فیلم‌ها که خودتان هم می‌دانید زیاد است. فیلم ها را ببینید. این نگاه غالب سینمای ایران شده است، فیلم سازهایی که فیلم می سازند و چاقو و اسلحه به دست قهرمانانشان می دهند. این فیلم سازها یک بار به بند قتل در زندان بروند. یک بار به بند دزدهایی که عملیات مسلحانه کردند بروند. بپرسند که اینها چه فیلم هایی را دوست دارند؟ شاید او نگوید که این فیلم ها محرک من بود ولی یک فیلم هایی را می گوید که به نظر من باید پشتشان بلرزد.
-خب ولی اینکه بخواهیم همه اینها را در اردوهای مارکسیستی بگذاریم و تضاد را ببینیم؛ خب به هر حال در مارکسیسم شالوده اش به خاطر بحث دیالکتیک، تضاد است ولی نه صرفا این به کشتن و درگیری ختم شود؛ حالا سنتز می شود.کما اینکه در خود سینمای مارکسیستی همه فیلم‌ها به این کشتن ختم نمی شود. البته خیلی از فیلم هایشان با همدلی تمام می شود؛ مثل ماجرای مستر وست.
ملاقلی پور: آیا همدلی با کسی که پولدار تر است؟ دیدگاه ما و طرز تفکر اسلامی برای خودش یک جریان است. این جریان سالها دستخوش تفکر مارکسیستی شده است و این تفکر با ظاهر اسلام؛ خودش را به خورد خلق الله می دهد.
در فیلم باید با تفکر آخروی بیشتر نگاه کرد
سالها در این باره تحقیق کردم. فیلم‌کوتاه های من هم سیاسی بود. اصلا علاقه من سیاست است. در فیلم جایی که زن (با بازی نگار جواهریان) به شوهرش (با بازی صابر ابر) که تعمیرکار است؛ می گوید اینقدر آب بستی تو کار مردم آب افتاده تو زندگی خودمون. سینک آشپزخانه آب می چکد و مرد آن را سفت می کند و می گوید که نه تفلون می خواست. از دید مرد همه چیز دیالکتیک است. اما طرز تفکر زن اخروی است. جفتش درست است. اما می خواهم بگویم که من خودم معتقدم که در فیلم باید به طرز تفکر آخرت بیشتر نگاه کرد. چرا؟ برای اینکه بعدش می گوید اینها خرافات است وگرنه تا الان باید چین را سیل بر می داشت؛ چون خودش اینها را می سازد. اتفاقا چین هم کشور کمونیستی است که من در فیلم گذاشتم. (باخنده) بعد تلویزیون را روشن می کند و می بیند که واقعا در چین سیل آمده است. جالب این است که وقتی من داشتم تصویر را ضبط میکردم؛  پیش خودم گفتم نکند که در چین سیل نمی آید؟ و باید بگویم که ده تا سیل از چین دارم و ماهی یک بار در چین سیل می آید.
 
یعنی آیات قرانی همین است. در سوره بقره قومی اهمال کار بودند و از کار می دزدیدند. پیغمبرشان گفت این کار را نکنید و آخر هم سیل و زلزله می آمد. چنین چیزی هست. در فیلم هم هست و در واقع دست تقدیر این را بر می گرداند.
اگر به آن فیلمهایی که می‌گویم چطور خودشان را جای حقانیت و قانون قرار می‌دهند، نگاه کنیم قهرمان اکثر این فیلمها هم بین 18 تا 25 سال سن دارند. یعنی آدمهایی که کتاب نخواندند و دنیا ندیدند؛ حق را می فهمند. حق در مفاهیم ما بی نهایت است. چطور فرد در سن 18 سالگی تا 25 سالگی حقیقت را فهمیده است؟ و با چاقو در واقع نوعی ترور می کند.
«قارچ سمی» پدرم با ترور تمام می‌شود؛ «میم مثل مادر» با فداکاری
اصلا رسانه روی ذهن تماشاچی تاثیر گذاشته است و خیلی هم خوب خودش را جا انداخته است و اکثر فیلمها ناخواسته به این جریان افتادند. مثلا فیلم «قارچ سمی» پدرم با ترور تمام می‌شود؛ در صورتیکه «میم مثل مادر» با فداکاری تمام می شود.
راهکار کدام است؟ کدام به ذائقه تماشاچی می نشیند؟ ذات تماشاچی هم حقیقت جو است. مطمئنا «میم مثل مادر» بیشتر از قارچ سمی ارزشمند تر است. میم مثل مادر هم درباره مشکلات و گرفتاری های اقتصادی می گوید و نقد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد و یک رشدی کرده است. رسول ملاقلی‌پور در «میم مثل مادر» می داند که جامعه با فداکاری پیش می رود؛ وگرنه اگر جامعه اینطوری است که این فیلمها می گویند؛ پس همه باید همدیگر را بکشند. اگر قرار است داس و چکش برقرار کنیم؛ خب دست همه یک چاقو بدهیم تا همه برابر شوند؛ هیچ کس هم حق رقابت نداشته باشد و اگر هر کسی هم بیشتر زحمت کشید؛ باید یک برابر سهم ببرد و همه باید کارگر باشند؛ این معنای عدالت کمونیستی است.
در صورتیکه معنای عدالت در اسلام این نیست و در اسلام اختلاف طبقاتی مشکلی ندارد. اسلام می گوید که آدمها خودخواسته باید مالشان را انفاق کنند و زکات و خمس بدهند. ذات اسلام ذات خودخواستگی است و ذات مارکسیسم ذات اجباری است. تفاوت در همین نقطه است. مارکسیسم به زور اسلحه پولدار را از بین می برد؛ اسلام از درون کاری می کند که حتی اگر پیغمبر هم نباشد؛ آن آدمی که دارا هست؛ می آید و انفاق می کند. آن آدمی که ندارد هیچ کینه ای نسبت به پولدار ندارد. کار را عبادت می داند و از کار اذیت نمی شود. تعریف کار در اسلام یک چیز دیگر است.
- نگاهی که در «قندون جهیزیه» با خود حمل کرده است و در انتها نتیجه گیری می‌کند این مشکل را دارد که ممکن است به ورطه‌ای بیافتد که سمت طبقه مرفه را بگیرید. لاجرم نقصان‌هایی هم هست که اختلاف طبقاتی را شکل داده است.
ملا قلی پور: در پایان فیلم می بینید که صاحبخانه پولدار نیست. می گوید فقط همین یک خانه را دارم . پس یک تصور است. یعنی این آدم اگر هم دارا بود؛ آنقدر گذشت کرده است، مثل همین لحظه آخری که گذشت کرد. مثل حضرت خدیجه که پولدار نمی ماند. چگونه حضرت خدیجه از دار دنیا می رود؟ همه چیز را در راه اسلام می دهد و در شعب ابی‌طالب از مریضی و سختی نزدیک به شهادت است. این چیز جالبی است که اسلام برای جمعیت پولدار الگو دارد. اسلام مثل مارکسیست‌ها نمی‌گوید پولدار حذف شود. الگوی کسی که با روزی حلال به جایی رسیده است؛ در واقع فداکاری برای جامعه است. ما اگر به پولدار هی فحش بدهیم و مخالفت کنیم؛ کانال را خاموش می کند یا ماهواره می خرد یا اینکه از ایران می رود.
 
چیزی به اسم طبقات غلط است. کلمه اختلاف طبقاتی برای کارل مارکس است. از دید پیغمبر افراد موضوعیت دارند و افراد بر دیگری برتری ندارند؛ مگر به تقوا. از دید پیغمبر آدم فقیر هم باید فداکاری کند. جان و مال و توان و کارش فدا کند.
در انتهای فیلم هم می بینیم که صاحبخانه قصه ما می‌گوید همین یک خانه را دارد و تازه می گفت شنیدم اینها سرخود اجاره خانه را زیاد کردند و می بینیم که چقدر آدم حسابی است. اما در ذهن عطا و البته مخاطب، این تصور واهی شکل گرفته است که این هم، خارج رفته است که عیاشی کند. مستاجر به او می گوید که آمده ای که پولها را جمع کنی و برای تفریح در خارج استفاده کنی. صاحبخانه می گوید نه، من در خارج درس می خوانم.
- خیلی جالب است که گفتید فیلمسازانی که این فیلمها را می‌سازند خودشان را حق می‌دانند و فیلم‌هایشان را به واقعیت های اجتماعی نزدیک می‌دانند. حال شما می‌گویید که راه حلی که من  می‌دهم درست است و انگار شما هم خود را در جای حق گذاشتید.
ملاقلی پور: نه من خیلی مطمئن نمی‌گویم. پایان فیلم من خیلی محکم نیست و فقط امیدوارانه تمام شد. هیچ کس نمی تواند با فیلمش سفت و صریح حرف بزند. من با توجه به سوادی که داشتم و فکری که داشتم؛ مطالعاتی که کردم و طی سالیان سینمای خودمان را بررسی کردم و تاثیرات سینما را روی مردم بررسی کردم، تفکرات مختلف را مطالعه کردم، و در 1394 به این رسیدم. و هیچ وقت نمی گویم که حقیقت صددرصد در من است. مگر ظرف من چقدر هست که بخواهم حقیقت را کسب کنم؟ کسی که مدعی گفتن حقیقت است؛ به نظرم درست نمی گوید. به دست آوردن حقیقت اینقدر راحت نیست. اما نمی دانم چرا اینهایی که اینقدر از دانستن حقیقت دم می زنند؛ مدافعین بند قتل و کشتار هستند.
- این نقد بی‌رحمانه شما به مارکسیسم، طبق دوگانه ذهنی همه ما، شما را به اردوگاه لیبرالیسم می‌کشاند... نسبت خودتان با این جهان‌بینی را چگونه تعریف می‌کنید؟
ملاقلی پور: نه مشکل این است که شما تضاد می بینید. مسلمان تضاد نمی پذیرد. تضاد برای مارکس است و در اسلام همه بشرند؛ حال یا خطا می کنند و یا آدمهایی که سعی می کنند که حقیقت جو باشند. اسلام هم خودش را با اینها در تضاد نمی بیند. اصلا تلاش می کند که برگرداند و آمده است که هدایت کند.
کسی که مسلمان باشد؛ لیبرالیست نمی شود/ کلام پیغمبر چاقوست یا قرآن؟
هیچ کسی را در تضاد نمی بیند. با ابوسفیان که اینهمه خون ریخت، پیامبر آخر معاهده می نویسد و اتحاد می کند و می گوید که تا زمانیکه ایشان دست به اسلحه نبرد کسی حق نداردکاری به او داشته باشد. هرچند که پیامبر می داند که او تلویحا این کار را می‌کند.
اصلا ذات اسلام در چیست؟ کلام پیغمبر چاقوست یا قرآن؟ حالا شما لیبرالیسم را مطرح کردید؛ خب درست است. مثلا می گوییم لیبرالیسم در مقابل مارکسیسم. کسی که مسلمان باشد؛ لیبرالیست نمی شود. بله یک بخشی از لیبرالیست هم درست است؛ ولی نه همه اش.
مثل اینکه مارکسیست طرح سوالش درست است. پولدارهای اهل سلطه را نقد می کند که به راحتی به خودشان اجازه می دهند که به ضعیف تر دست اندازی کنند و کشورهای دیگر را چپاول کند. پس طرح سوالش درست است و بر همان می تازد.
 
لیبرالیسم هم یک بخش اش درست است؛ آزاد اندیشی وآزادی باید باشد؛ ولی تهش به کجا می رسد؟ باید توجه کنیم. ولی آدمی که حقیقت جو باشد؛ مثلا آوینی با تمام خصوصیاتی که داشت؛ خصوصیت حقیقت جویی از همه شان بالاتر بود. آوینی آیا لیبرال شد؟ اتفاقا نگاه های آوینی مارکسیستی بود و چون حقیقت جو بود؛ از مارکسیسم فاصله گرفت و اتفاقا فیلم های آخرینش نسبت به فیلم های اولینش فیلم های ارزشمند تری است. باید به خود شناسی رسید تا فهمید در کجا ایستاده ایم. من هم هیچ ادعایی ندارم که حقیقت دست من است و من هنر کنم تا به دنبال حقیقت بدوم.
- یک موضوعی در آن فیلم‌هایی که نقدشان کردید، وجود دارد و آن هم عنصر جذابیت. مخاطب می‌خواهد اعمال قهرمانانه‌اش را بر پرده نقره ای ببیند و برای همین است که فیلمساز سراغ ساخت قهرمانی چاقو به دست می‌رود. فیلمساز می‌گوید من آن عمل قهرمانانه ای که مخاطب نمی‌تواند در دنیای واقع انجام دهد را نشان می دهم. اتفاقا شما هم از این عنصر جذابیت و همذات پنداری که مخاطب با عطا( با بازی صابر ابر) پیدا می‌کند، استفاده  می‌کنید و مخاطب را به سکانس پایانی رساندید.
ملاقلی پور: ولی سکانس آخر می گوییم که با این آدم اشتباه آمده‌اید و چرا به دنبال این آدمید و فیلم اصلا طرح سوال است. سکانس اخر مخاطب می فهمد که چه چیزی را کسب می کند. تاثیرات غیر مستقیم رسانه را کسب می کند.
تیتراژ با چه چیزی شروع می شود؟ این محو تلویزیون شده است؛ اصلا فیلم طرح سوال است. چرا فکر می کنیم که عطا می تواند قهرمان باشد؟ تماشاچی آخر فیلم با سکوت سینما را ترک می کند و در عین حال دوستش دارد از این جهت که مشکل قهرمان حل می شود و فیلم امیدوارانه به پایان می رسد.
ولی فیلم با این تاثیر تمام شد که به راحتی به هر فیلمی اعتماد نکنید و از هر قهرمانی که در فیلم برایتان گذاشتند؛ دنباله روی نکنید. چرا تا اینجا با این فیلم همراهی کردید؟ با این آدم خندیدید و باورش کردید و تو هم شبیه قهرمان داستان قضاوت کردی؟ ببینیید که جامعه ما طرز تفکر عطا در آن زیاد است و با عطا همراه می شویم.
«قندون جهیزیه» نقد سینما دارد
- «قندون‌جهیزیه» از تمام نقدهای اجتماعی که سالها در سینمای ایران مطرح شده است یک‌جورهایی سوءاستفاده می‌کند و در آخر حرف خودش را می‌زند.پس می‌شود گفت فیلم می خواهد با این شگرد بیشتر از این‌که نقد اجتماع کند نقدی بر سینما است؟
ملاقلی پور: اصلا فیلم نقد سینما دارد و نقد در واقع تمام تلاشش این است، چون نفاق هم در جامعه و هم در سینما وجود دارد. در سینما داریم افرادی که ظاهر دینی دارند ولی در انتها می خواهند منافع و تفکرات خودشان را بگویند. حال این تفکرات  ممکن است غرب یا شرق باشد. پایان فیلم هم می بینید که کارگردان ظاهرش اسلامی است؛ ولی نفاق دارد و پول این آدم را هم نمی دهد.
- چنین اشاره ای هم در فیلم به صورت کنایی دارید آنجایی که فیلم ساز به آن خانه می‌آید و می خواهد قصه ای را برای طبقه کارگر و ضعیف بسازد.
ملاقلی‌پور: بله همین طور است اتفاقا اسم فیلمش هم «حق کارگر مشت آهنین» گذاشته است.
- فیلمی کلیشه ای که از آدمهای زمان خودش فاصله دارد و مسائل را آنگونه که به واقعیت نزدیک است نمی‌بیند.
ملاقلی پور: اصلا ذات مارکسیسم و کمونیسم همین است. و دقیقا ماجرا همین است. یکی از دلایلی که تماشاچی این فیلم را می پسندد؛ این است که پایان فیلم یک چیز نویی هست و در واقع ضد کلیشه است. خیلی از فیلم ها سریال هایمان را در دقیقه یک می توانیم بفهمیم ته سریال چه می شود.
این به نظر من مصیبت است و حال می گویند که چرا تماشاچی تلویزیون نگاه نمی کند.دقیقه یک می فهمد که این آدم پولدار است؛ پس بد است و باید از بین برود. این کارگر است و حتما آدم خوبی هم هست و درس نخوانده فیلسوف است. اینها طرز تفکرات مارکسیستی است.
فیلم سازهای مارکسیستی یک تفاوتی دارند؛ کلا نقدشان به جامعه هست
اول از همه باید خودمان را درست کنیم؛ یعنی همه چیز از خود شروع می شود. فیلم سازهای مارکسیستی یک تفاوتی هم دارند؛ کلا نقدشان به جامعه هست. اینکه شرایط بد است، حال فیلم هایشان بد است و پایان فیلم هایشان سیاه است و راهی جز کشتار وجود ندارد.
پس خود انسان چطور؟ انسان خودش مهم نیست؟ انسان نمی تواند در شرایط تاثیر بگذارد؟ انسان نمی تواند در خودش انقلاب ایجاد کند و حال جامعه اش را عوض کند؟ مارکسیسم اوج ناامیدی است که همیشه دارد شرایط را نقد می کند و در واقع همان نق زدنی است که قبلا گفتید.
 
انسانی که امیدوار است؛ چون به دنبال حقیقت است؛ حتما یک بخشی از حقیقت را به دست می آورد. شاید در طول زمانها مثل 40 سالگی یا 50 سالگی باشد؛ حتما در نهایت موفق خواهد شد و حتما برروی جامعه اش تاثیر می گذارد.
مگر می شود تاثیر نگذارد؟ خب ببینید رهبران انقلاب های مارکسیستی چه کسانی هستند؟ چگورا، فیدل کاسترو همه جوانهایی که فکر می کنند یک شبه همه چیز را فهمیده اند وچون عیب امپریالیسم را پیدا کرده پس همه چیز را می داند و جماعتی را هم به دنبال خودش کشیده است.
من در 18 سالگی آدمی شبیه عطا بودم؛ یک آدم عقده ای که بنز رد می شد؛ فحش می دادم
اما رهبران اسلامی را ببینید؛ از اول خود پیغمبر را ببینید؛ تازه در سن چهل سالگی مبعوث می شود. مگر فهمیدن حقیقت کار شوخی است؟ خود من در 18 سالگی یک آدمی شبیه عطا بودم؛ یک آدم عقده ای که بنز رد می شد؛ فحش می دادم  و می گفتم صاحبش با دزدی این را بدست آورده است ولی الان که نگاه می‌کنم عادی‌تر فکر می کنم، عقده ای نیستم، می‌گویم ممکن است این بنز از راه دزدی به دست آمده باشد یا ممکن است ارث رسیده باشد، ممکن است طی چند نسل کار کرده باشند، ممکن است امانت باشد، هزار چیز می توان برایش در نظر گرفت.
فقط مارکسیستی است که یک مدل فکر می کند و کارگردان هایی هستند که خودخواسته یا ناخواسته تحت تاثیر این تفکر هستند. اولین چیز این است که طرف یک ماشین شاسی بلند یا بنز سوار می شود و یک اسم جدید هم برای اینکه از ارزشیابی هم رد شود یک عنوان آقازاده رویش می گذارند؛ بعد فیلم را می سازند و انتهای فیلم هم مارکسیسم پیروز می شود.
بدبختی اینجاست که معتقدند دزدی های کوچک اشکال ندارد؛ رابین هودیزم ایراد ندارد
بدبختی اینجاست که معتقدند دزدی های کوچک اشکال ندارد؛ رابین هودیزم ایراد ندارد. در صورتیکه ما در فرهنگ ایرانی داریم که تخم مرغ دزد، شتر دزد می شود. در یک جایی از فیلم زن به مرد می گوید عطا من حاضر نیستم که این پول بدون رضایت صاحب‌خانه باشد. فردا بچه مان دزد می شود و لعنت هفتاد میلیون پول پشت سر ما خواهد بود. یعنی الان اگر این پول را بخورد یک عمری ممکن است نابود شود. کسی که میلیاردی دزدی می کند؛ حتما یک روز از دزدی پولهای کوچک شروع کرده است.
چریک فدایی ها و مجاهد خلق ها در اول انقلاب می گفتند که بانک ها را می توانیم بگیریم؛ چون برای شاه است و اشکالی ندارد .امام می گفت این غلط است.با دزدی که نمی شود به حقیقت رسید. شما دزدی کنید؛ بعد بگویید اشکال ندارد؟ درست است که شاه آدم غلطی بود، اما آیا راهکار با ترور و دزدی است؟ خیر.
 
 
 
 
 
منبع:تسنیم
اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۶
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••