
به گزارش سراج24؛ لبنان روزهای مهمی را به خودش میبیند اما اینبار عرصه جهاد فقط مخصوص مردها نیست، زنها و بچههای قد و نیمقدشان، پیرمرد و پیرزنهای خانهنشین این رزم را به نتیجه میرسانند و این بزم را تکمیل میکنند.
وقتی برادرش شهید شد تازه او را شناختند، اسرائیل در میان اخبارش عکس برادرش «خضر بهجت» را منتشر کرده بود و خوشحال و سربلند اعلام کرد که:«فرمانده پهپادی لبنان را هدف قرار دادیم.» تا آن موقع هیچکس از افراد خانواده از کارش باخبر نبود، میدانستند مثل خیلی از مردهای لبنان سر و کارش با حزبالله است که ۸ ماه است به خانه نیامده اما نمیدانستند فرمانده است و پهپادهایی که صاف مینشیند روی بساط اسرائیلیها را او مدیریت میکند. رفتن برادر برای فاطمه سخت بود مخصوصا اینکه هیچکدام از خانواده یا مردم اجازه نداشتند در خاکسپاری او شرکت کنند. اسرائیل با کینهای که از خضر داشت ممکن بود مراسم او را به هم بریزد و تشییعکنندگانش را بمباران کند به همین خاطر مراسم بی آنکه کسی شرکت کند و تنها با چند نفر از نیروهای حزبالله برگزار شد.
شهادت برادر و آخرین دیدار خواهر و برادریای که بالای پیکرش هیچوقت رقم نخورد روزهای سختی را به فاطمه گذراند اما حالا او در آستانه تشییع سیدحسن غم و دردی عمیقتر از آن روزها را تجربه میکند. فاطمه لبنانی و یکی از دانشجویان ساکن ایران است، بخاطر شرایط پیشآمده در پروازها و البته درس و دانشگاهش نتوانست حالا در ضاحیه کنار چهرههای آشنایی باشد که سید را بدرقه میکنند اما او و دوستانش حتی ۱۴۶۳ کیلومتر دور از وطن هم، از مدتها قبل در تلاشاند تا ۵ اسفند حماسهای رقم بخورد که اسرائیل حتی از دیدن تصاویرش هم لرزه به جانش بیفتد.
اینبار عرصه جهاد فقط مخصوص مردها نیست!
لبنان روزهای مهمی را به خودش میبیند روزهایی که برای همیشه در تاریخ مینشیند و سندی از رسوایی اسرائیل خواهد شد. بعد از آنکه اسرائیل شکست مفتضحانهای را در لبنان تجربه کرد و به قول شیخ نعیم قاسم، حزبالله افسار او را گرفت و او را به اصطبلش باز گرداند! و به اذعان خودشان که به هیچ کدام از اهدافشان نرسیدهاند. حالا دنبال یک پروپاگاندای تند و تیز رسانهای هستند تا در چشم جهان اقتدار نداشتهشان را حفظ کنند، تاریخ را تحریف کنند و بگویند: «حزبالله شکست خورده است.»
حرف از این پروپاگاندا و جنگ رسانه اولین چیزی است که فاطمه پای میز گفتگو برایم میگوید. البته این را هم پیوستش میکند که اینبار عرصه جهاد فقط مخصوص مردها نیست، زنها و بچههای قد و نیمقدشان، پیرمرد و پیرزنهای مو سپیدکرده و خانهنشین این رزم را به نتیجه میرسانند و این بزم را تکمیل میکنند.
فاطمه با کلمات فارسی که لهجه لبنانی رویشان نشسته میگوید:«حرف از تشییع سید هم حتی برای مردم لبنان سخت است. هر بار که برای مراسم برنامهریزی میکنند که چطور بروند؟! کی راه بیفتند و کجا مستقر شوند که به پیکر سید نزدیکتر باشند صدای شکستن قلبشان هم میآید. بارها از خودشان پرسیدهاند یکشنبه را چطور تاب بیاوریم؟! چطور تحمل کنیم که لبیک یا نصراللههایمان اینبار خرج رجزخوانیهای سید نمیشود و باید آن را نثار پیکرش کنیم؟! اما این ادامه جنگ است جنگ همیشه سخت است ولی کسی پیروز است که مقاومت کند. روز یکشنبه ما فقط برای وداع با عزیزترینمان نمیآییم، یکشنبه روز جهاد است روز ضربه نهایی به اسرائیل که هر کدام از ما حتی بچههای کوچکمان هم در آن سهم دارند. یکشنبه اسرائیل رسوا خواهد شد. جمعیت به دنیا نشان میدهد و گواه تاریخ میشود که پیروز واقعی کیست.»
فاطمه راست میگوید، هیچ پروپاگاندای رسانهای حتی با سرمایههای میلیاردی نمیتواند حریف دستهایی بشود که به نشانه پیروزی جلوی دوربینها مینشیند. لبخند پیروزی مردم حتی با غم استخوانسوز میان سینهشان، پرچمهای بیشمار زردرنگ حزبالله که بالا میرود و عکس نصرالله میان دستهای کوچک بچهها، حقیقت را برای دنیا روشن میکند.
وقتی فتنههای اسرائیل حریف مردم لبنان نمیشود!
جز لغو پروازهای تهران و بیروت که به عقیده لبنانیها تلاشی است برای به حاشیه بردن مراسم تشییع و جلوگیری از حضور حداکثری مردم، اسرائیل دست به دامن فتنههای همیشگیاش شده و با ایجاد ترس و تهدید به بمباران سعی میکند مردم را از حضور در مراسم منصرف کند اما فاطمه میگوید که خانوادههای لبنانی یک بار جواب این تهدیدهای اسرائیل را دادهاند و آب پاکی بر دستش ریختهاند که اتفاقا بیشتر میآییم! بعد هم از میان حرفهایش پل میزند به سال ۲۰۰۶ و میگوید:«بعد از جنگ ۳۳ روزه اسرائیل تهدید کرده بود اگر کسی در جشن پیروزی شرکت کند مردم را بمباران خواهد کرد به خیال خودش حالا مراسم کنسل میشد و کسی پایش را از خانه بیرون نمیگذاشت اما سیدحسن نصرالله گفت بیاید، جمعیت زیادی پیروزی را جشن گرفتند و اسرائیل هم نتوانست کوچکترین کاری کند.»
فاطمه دست خیالم را میگیرد و با صحبتهایش به لبنان میبرد به ضاحیه که اکثر خانههایش تخریب شدهاند اما ساکنانش در خانههایشان را به روی زائران سید باز کردهاند و بعضی از خانهها هرچند کوچک اما بیش از ۳۰ مهمان دارند. مرا میبرد کنار مردمی که تحمل ندارند روز تشییع یا روز قبلش از شهر و روستاهایشان به ضاحیه بیایند و حالا از ترس اینکه نکند از این دیدار آخر و از این جهاد اکبر جا بمانند از روزها قبل راه افتادهاند و مهمان خانه ضاحیهنشینها شدهاند.
آه بلند و کشداری که از سر دوری روی دلش نشسته را سوار بر نفسش بیرون میدمد و از حماسه مردمش میگوید:« جنگ فشار اقتصادی زیادی به مردم وارد کرده اما امروز اگر در ضاحیه باشی میبینی که یک خانواده چطور تمام داراییاش را میدهد گوسفند میخرد و جلوی پای مهمانهایش زمین میزند بعد هم با همان گوسفند سفرهای میچیند و از آنها پذیرایی میکند. مردم نه خانههایشان هنوز مجهز است نه مالشان روی روال اما میگوید امروز با هرچه که داریم کنار هم هستیم تا زحمات سید را جبران کنیم. بعضی از مردم لبنان که مهاجرت کردهاند برای خانوادههایشان پول و پساندازشان را فرستادند که این را هم گوشهای در مراسم سید خرج کنید. اهل سنت و مسیحی و شیعه فرقی نمیکند همه در یک خانه کنار هم مهمان هستند تا روز تشییع برسد.»
البته فقط هوای لبنان نیست که این روزها این قدر ابر همدلی دارد، هر کدام از فرزندان سیدحسن نصرالله هر کجا که باشند برای حماسه آخرین دیدار با سید طوفان به پا میکنند. فاطمه این روزها حسابی سرشلوغ است این را از قرار مصاحبهای فهمیدم که بارها کنسل شد و حالا هم فرصت کوتاهش اجازه نمیدهد حرفهایمان گل بیاندازد و چانههایمان گرم شود. از مدتها پیش با دانشجویان لبنانی ساکن ایران مشغول کار رسانهای است و پوسترهای انا علی العهد را طراحی و منتشر میکنند برای روز یکشنبه هم قرار است مرهمی روی زخم دلشان بگذارنند و به جبران این دوری کنار هم جمع شوند و مراسم را با هم ببینند، با هم عزاداری کنند و شکوه و اقتدار کشورشان را با هم جشن بگیرند.