اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۴:۲۸:۵۶
اذان ظهر ۱۲:۰۹:۵۹
اذان مغرب ۱۸:۴۱:۵۵
طلوع آفتاب ۰۵:۵۴:۴۷
غروب آفتاب ۱۸:۲۳:۴۵
نیمه شب ۲۳:۲۶:۵۰
قیمت سکه و ارز
۱۴۰۱/۰۴/۲۸ - ۱۷:۱۵

زندگینامه شهید عبدالمجید رحیمی

شهید عبدالمجید رحیمی می‌گفت:«همه خیال می‌کنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم».

زندگینامه شهید عبدالمجید رحیمی

به گزارش سراج24؛ شهید «عبدالمجید رحیمی» 10 فروردین ماه 1345 در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمدعلی کارگر بود و مادرش زهرا نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.

نوجوانی

مجید در دوران دبیرستان در گروهی به نام گروه مقاومت فعالیت داشت و آموزش‌های رزمی و نظامی را سپری کرده بود. در امور تربیتی مدرسه‌شان هم بسیار فعال بود و دوره‌های مورد نیاز را در گذرانده بود.

در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و هر زمان که پیام امام خمینی از فرانسه می‌رسید منتشر می‌کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. پدر و مادر مجید هر دو در ستاد پشتیبانی فعالیت داشتند. زمانی که جنگ تحمیلی علیه ایران آغاز شد مجید سال دوم تجربی بود.

عزیمت به جبهه

خواهر شهید رحیمی ماجرای جبهه رفتن مجید را چنین بازگو می‌کند:

مجید موضوع رفتنش را با پدر و مادر در میان گذاشت اما آنها مخالفت کردند. والدین‌مان گفتند شما باید به فکر تحصیلاتت باشی و درس‌هایت را بخوانی تا بتوانی به مملکت خدمت کنی. وقتی مجید از رفتن با من صحبت کرد من هم همین حرف‌های مادر و پدرم را تکرار کردم اما مجید گفت نه من دوست دارم بروم. من راه خودم را انتخاب کردم. گفتم اگر جانباز یا اسیر یا شهید بشوی چه؟ گفت من فکر همه چیز را کرده‌ام. گویی در همین اوضاع و احوال بود که شبی خواب امام خمینی (ره) را می‌بیند. امام به مجید می‌فرمایند من به شما اجازه می‌دهم به جبهه بروید. برادرم هم به امام می‌گویند پدرم اجازه نمی‌دهند که امام می‌فرمایند اجازه می‌دهند.

رویای شهید

فردای آن روز مجید همین طور که اشک می‌ریخت این خواب را برای من تعریف کرد. گفتم داداش‌جان خودت بهترین راه را انتخاب کرده‌ای و ما شما را به خدا می‌سپاریم. صبح روز اعزام شروع کرد به نوشتن وصیتنامه، بعد از نماز صبح پرسیدم چه می‌نویسی گفت وصیتنامه‌ام را. امانت پیش شما بماند. نمی‌خواهم کسی تا زمان شهادتم از آن مطلع شود. وصیتنامه را میان برگ‌های یک کتاب گذاشت. ۲۸فروردین ماه سال ۱۳۶۱بود. لباس‌های رزمش را پوشید و از زیر قرآن ردش کردیم و رفت.

شهادت

خانم مرضیه رحیمی پیرامون شهادت برادرش بیان داشت:

مجید ۲۸فروردین ماه رفت و در نهایت در ۱۰اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱در جاده اهواز – خرمشهر در روند اجرای عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسید. چندین بار نامه‌های مجید از جبهه برای ما آمده بود تا اینکه خبر شهادتش را آوردند. همان شب من خواب دیدم که برادرم شهید شده است و بسیار بی‌تابی و گریه و ناله می‌کردم، اما در خواب به خودم نهیب زدم که مگر مجید نگفت گریه نکنید، دشمن‌شاد نشویم. سه روز بعد از شهادت مجید در ۱۳ اردیبهشت خبر شهادتش را برایمان آوردند.

ایشان افزود: شهادت مجید خیلی برای ما سخت بود. من خیلی ناراحت بودم و با خود می‌گفتم چرا ما یک عکس از برادرم نداریم. باور نمی‌کردم شهادتش را. با خودم می‌گفتم چه مظلومانه شهید شد. مجید ۱۶ سال بیشتر نداشت. اما چنان راه و رسم مردانگی را آموخت که آسمانی شد و به رفقای شهیدش پیوست.

نحوه شهادت

یکی از همسایه‌های شهید که کنار شهید حضور داشت در کتاب گردان عاشقان نحوه شهادت مجید را اینگونه روایت می‌کند:

در روز ۱۰ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در روند اجرای عملیات بیت‌المقدس بودیم، ناگهان هجمه دشمن باعث شد تا بچه‌ها یکی یکی به زمین بیفتند، به سراغ بچه‌ها می‌رفتم و سرشان را روی پایم می‌گذاشتم تا اینکه بالای سر مجید کوچولو رسیدم. نیم‌خیز افتاده بود و به خاطر شدت خونریزی رنگ چهره‌اش زرد شده بود. گفتم مجیدداداش، تماس گرفتیم آمبولانس در راه است. گفت کمی آب می‌خواهم نمی‌توانستم آب بدهم، می‌د‌انستم برایش مضر است. نتوانستم آب به مجید برسانم، این موضوع همیشه من را آزار می‌دهد. گوئی ابتدا تیر می‌خورد و بعد ترکش از پشت به قلبش اصابت می‌کند. پیکر شهید‌مان همراه با بچه محل‌مان که جانباز شده بود به نام مصطفی آذرخش به آغوش خانواده بازگشت.

ماجرای پاکت نامه

عبدالمجید رحیمی به خاطر جثه کوچک و اسلحه‌ای که از قدش بلند‌تر بود و کلاهی که بر سر داشت سوژه خبری سال ۱۳۶۱ گروه مستندساز صدا و سیما شد. سوژه‌ای که بعدها مورد توجه اهالی رسانه قرار گرفت و عکسش بارها و بارها در محصولات فرهنگی استفاده شد. مجید جثه‌ای کوچک داشت اما کوچکی جثه‌اش مانع تصمیم بزرگش نشد و اینگونه خونش در راه اسلام ریخته شد. یکی از نکات جالب این بود که تصویر مجید روی پاکت نامه‌های دوران دفاع مقدس نقش بسته‌بود..

خواهر شهید درباره قضیه عکس روی پاکت نامه می‌گوید:

وقتی برادرم شهید شد من ناله می‌کردم که چرا من یک عکس از ایشان ندارم. یک روز پسر دایی‌ام دوان دوان به خانه‌مان آمد گفت مرضیه خانم مژده بدهید. عکس مجید روی مجله سروش چاپ شده است. آن تصویر اولین عکس مجید بود. تیترش هم این بود که «فاتح در تفکر فتح قدس است» ما هم بعد از آن پیگیر شدیم که ببینیم چه کسی این عکس را انداخته است. خبر‌نگاری که به ما معرفی کرده بودند تیر خورده بود و ما هم به سراغ صدا وسیما رفتیم. من با گروه مستند آن برنامه صحبت کردم. فیلمبردار را پیدا کردیم و ایشان حکایت آن عکس را برای‌مان روایت کرد.
خانم رحیمی ادامه داد: قبل از آغاز عملیات بیت‌المقدس، برادرتان در حالی که دو اسلحه و نارنجک در دست داشت چنان عمیق به فکر فرورفته بود که همه توجه من را به خودش جلب کرد. من هم دیدم سوژه خوبی است، فیلمش را گرفتم. وقتی هم که سرش را بلند کرد من یک عکس دیگر گرفتم. آن عکس بعد‌ها در همه مجلات و روزنامه‌ها چاپ و حتی در کتاب‌ها استفاده شد. بعدها چند نفر از جوانان محل پاکت‌های نامه بچه‌های جبهه را برایمان آوردند که با عکس مجید مزین شده بود. بعد از مدت‌ها حتی در سالگرد فتح خرمشهر یعنی در سوم خرداد ماه تصویر برادرم را در تلویزیون نشان می‌دادند.

جمله ناب شهید

عبدالمجید جمله‌ای سوزاننده دارد که با آن می‌خندد به ریش تمام دنیا پرستانی که زیانکارِ دو عالمند:«همه خیال می‌کنند جنگ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته، اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم».

شهید عبدالمجید رحیمی در 10 اردیبهشت 1361 وقتی فقط 16 سال سن داشت در عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) بر اثر اصابت گلوله به ران و کمر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مزار او در قطعه 26 گلزار شهدای بهشت زهرا واقع است.

وصیت نامه

متن وصیت‌نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

» بسم رب الشهدا و الصدیقین

وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ، إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

قسم به عصر، که انسان در زیان کاری است به جز آنکه ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام دادند و توصیه کردن به حق و توصیه کردن به صبر.

با درود به رهبر انقلاب اسلامی و با سلام به تمام رزمندگان اسلام در جبهه حق علیه باطل و با درود به روان پاک شهیدان راه خدا.

اینجانب عبدالمجید رحیمی در برابر یک ملت حزب الهی حقیرتر از آن هستم توصیه کنم، اما در اسلام امر به معروف و نهی از منکر باید انجام داد.‌

ای ملت شهیدپرور پشتیبان ولایت فقیه و به خصوص امام باشید و اطاعت کنید از آنها، چون در قرآن آمده است اطاعت کنید از خدا و رسول الله و اولی امر ما که بر شما فرستاده می‌شود.

ای ملت قهرمان پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت نرسد (امام خمینی) و در این کشور آزاد و خودکفا که امام هم بار‌ها تاکید کرده‌اند وحدت کلمه داشته باشید و تهاجم‌هایی که از خارج کشور و چه در داخل کشور به وسیله منافقین صورت گیرد جلوگیری کنید.

و توصیه‌ای که به پدر و مادرم و کلیه فامیل‌ها و دوستانم که دارم در شهید شدن من گریه نکنند، زیرا با گریه کردن روح مرا و یا دیگر شهیدان را آزار می‌دهد و باید خوشحال باشید که فرزندی در راه اسلام داده‌اید.

و توصیه‌ای که به خواهر و برادر عزیزم دارم این است که نماز جمعه‌ها را فراموش نکنند و مساجد را خالی نگذارند و نمازهایشان را به وقت بخوانند، چون نماز ستون دین است و پشتیبان ولایت فقیه باشید.

و اگر شهادت قسمت من شد و شهید شدن سعادت می‌خواهد و آن هم سعادت یک انسان خودساخته است و عاشق خدا می‌باشد و خدا هم عاشق او می‌شود و وقتی که خدا عاشقش شد او را می‌کشد و به خود متصل می‌سازد و من را در بهشت زهرا (س) به خاک بسپارید و ان‌شاءالله به امید خداوند تعالی به پیروزی نهایی برسیم.

والسلام »

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۴
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••