اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۴:۳۰:۳۰
اذان ظهر ۱۲:۱۰:۱۷
اذان مغرب ۱۸:۴۱:۰۵
طلوع آفتاب ۰۵:۵۶:۱۳
غروب آفتاب ۱۸:۲۲:۵۵
نیمه شب ۲۳:۲۷:۱۳
قیمت سکه و ارز
۱۴۰۰/۰۷/۱۷ - ۱۵:۰۰

نشست ادبی امام رضا(ع) در شعر فارسی‌ برگزار شد

شاعران و ادیبان کشورهای فارسی‌زبان در نشست ادبی «امام رضا(ع) در شعر فارسی» به ارائه سروده‌های خود پرداختند و با پایان مأموریت علیرضا قزوه در هند از خدمات وی قدردانی کردند.

 نشست ادبی امام رضا(ع) در شعر فارسی‌ برگزار شد

به گزارش سراج24؛ نشست ادبى «امام رضا(ع) در شعر شاعران فارسی‌زبان» شب گذشته ۱۶ مهر با حضور شاعران و ادیبان کشورهای فارسی‌زبان و به همت گروه بین المللی هندیران در فضای مجازی برگزار شد. 

در این نشست ادبی شاعران از جمله محمدمهدی عبدالهی، فاطمه‌نانی‌زاد، رضا اسماعیلی، عبدالرحیم سعیدی‌راد، مصطفى محدثی‌خراسانی، محمدحسین انصارى‌نژاد، جواد عسگرى، غلامرضا کافى، علیرضا حکمتی، نغمه مستشارنظامى، سمانه رحیمی و ... از ایران و سیده فاطمه بلقیس حسینی، سیدنقی عباس کیفى، مهدی باقر خان، فاطمه صغری زیدی، عمادالدین ربانی و سرویش تریپاتی از هند سروده‌های خود درباره شهادت امام رضا(ع) را ارائه کردند. 

در بخش دیگری از این نشست، شاعران، اساتید زبان و ادبیات فارسی و هنرمندان به دلیل پایان مأموریت علیرضا قزوه در هند از خدمات وی به ویژه در حوزه تقویت زبان و ادبیات فارسی در این کشور و توسعه تعامل شاعران و ادیبان کشورهای فارسی‌زبان تجلیل کردند.  

محمدمهدی عبدالهی؛ شاعر آیینی‌سرا درباره قزوه گفت: خوبى که در حلول ماه ربیع الاول شنیدیم بازگشت علىرضا قزوه به میهن عزیزمان ایران بود که بعد از اتمام مأموریت درخشان و سرشار از خیر و برکتشان در سرزمین هند بود. انصافاً او پل ارتباطى خوبى را بین شاعران ایران، هند، پاکستان، تاجیکستان، افغانستان و ... ایجاد کرده است. وی شاعرى دغدغه‌مند، انقلابى، صاف و صمیمى، مثل شعرهایش زلال و به معنى تمام کلمه آتش به اختیار است.

نغمه مستشارنظامی نیز درباره خدمات قزوه گفت: اگر بگوییم علیرضا قزوه حاضرترین و پای کارترین ادیب انقلاب اسلامی است که بیش از چهل سال است قلمش را جز در راه عشق به ایران و زبان فارسی بر لوح دل نگذاشته است، گزافه نگفته‌ایم. شاعری که هم همپای لحظه‌های سخت مردم بوده و هم با شادی‌هایشان از ته دل شاد شده است. قزوه نه تنها یک شاعر که ادیبی تمام‌عیار است.

وی افزود: چه بسیار دل‌های شکسته و تنها که با سفرنامه‌هایش به سفر رفته‌اند و چه فراوان کسانی که با خواندن «برادر انگلستان» با قطار خاطرات کهن دژ همسفر شده‌اند. قزوه چمدان‌های قدیمی‌اش را پر از سوغات مهربانی می‌کند و به بشاگرد می‌رود تا به بچه‌ها الفبای مهربانی بیاموزد. به هند می‌رود تا احیاگر شعر فارسی باشد. در دیار بیدل، به دوشنبه می‌رود تا موسیقی تاجیکی را با غزل‌هایش زندگی بخشد و در همه این احوال در همه جا هست.

رضا اسماعیلی از شاعران پیشکسوت کشورمان نیز در یادداشت خود گفت: قزوه شاعری اهل درد است و دغدغه‌های انسانی ارجمندی دارد. به دنبال آرمانشهری است که در آن انسان‌ها در سایه‌سار «بندگی خدا»، آزاد و سربلند زندگی کنند. از همین رو تمام زندگی‌اش را وقف تعالی فرهنگ انقلاب کرده است، فرهنگی که طلایه‌دار «آزادی و بیداری» است. او شاعر مردم است و شعرش از جنس «آب و خرد و روشنی». پیشانی نوشتش «شاعر انقلاب» است، ولی با همه شاعران - از همه نحله‌ها و طیف‌ها – آمد و شد و نشست و برخاست دارد.

وی قزوه را شاعری مردمدار دانست و افزود: با هر که نان و نمک برادری خورده باشد، در دوستی برایش سنگ تمام می‌گذارد. سنگ صبور همه شاعران است. بسیاری از شاعران سفره دلشان را تنها و تنها در خانه مهربانی او پهن می‌کنند. خوش‌فکر، خلاق و جسور است. انقلابی تصمیم می‌گیرد و انقلابی عمل می‌کند. خط‌شکن است. اهل مصلحت‌اندیشی نیست و از اینکه از آبرو و اعتبارش برای اسلام و انقلاب مایه بگذارد ترسی ندارد. به همین دلیل از چپ و راست زخم می‌خورد.

جواد عسگرى از اساتید زبان فارسی هند در این زمینه گفت: نمی‌دانم چطور و از کجا شروع کنم. بگذارید خودمانی حرف بزنم مثل خود استاد قزوه. مردی که هیچ وقت دیپلمات نبود. مردی که خود انقلاب است. هرجا که باشد در هر حالی ذکر و فکرش تحول است. هیچ وقت به وضع موجود راضی نیست و دنبال تکامل است. مسئولان زیادی آمدند و رفتند و خواهند آمد اما هیچ کس قزوه نشد و شاید نخواهد شد.

وی افزود: او اگر بخواهد فرش را به عرش می‌رساند. همه مرثیه ادبیات فارسی را در هندوستان خواندند. اما استاد دنبال راه حل بود و به آب و آتش زد. هزاران ادیب‌نما را دید. برای زبان فارسی به هر کس و ناکسی رو زد؛ از جمله تشکیل انجمن ادبی بیدل، احیای قند پارسی، گروه‌های مجازی و دور هم جمع کردن هر کسی که از کنار فارسی رد شد. 

بخشی از شعرهای شاعران که به مناسبت شهادت امام رضا(ع) ارائه کردند به این شرح است؛

فاطمه نانی‌زاد

تا نظر کردی به چشمم خوشه انگور شد

رو به من کردی غم از میخانه دل دور شد 

 

کوچه‌های بی‌تو را طی کرده‌ام تاریک بود 

این طرف‌ها آمدی شب‌های ما پر نور شد 

 

فرصتی پیش آمده باران بگیرد بی‌هوا 

زیر باران آفتابی شو اگر مقدور شد 

 

شوق دیدارت مرا صحرا به صحرا می‌کشد 

سینه مشتاق موسی سرزمین طور شد 

 

زلف آشفته به چنگ آورده‌ای، چنگی بزن 

شور را بگذار نغمه نغمه ماهور شد

 

ملک دل آباد گردید از قدمگاهت ببین 

هر کجا که پا نهادی شهر نیشابور شد

 

نفحه‌ای از جانب خاک خراسان می‌وزد 

وه که مقبول سلیمان تحفه‌ای از مور شد

 

محمدمهدی عبدالهی

دل را رها رهاى رها از حصار کرد

از کوچه‌هاى خسته به سویت فرار کرد

 

باب الجواد، مثل همیشه قرار اوست

دسته گل سلام و دعا را نثار کرد

 

اذن دخول مرقد خورشید را گرفت

جان را به سنگفرش حرم، چون غبار کرد 

 

با دیدن ضریح پر از حسّ عاشقى 

شاعر نشست و گریه بى‌اختیار کرد

 

با خوشه‌هاى اشک، وضویى دوباره ساخت 

بُغضى که داشت در دل خود آشکار کرد

 

ابیات تشنه را به هواى سبوى عشق

بر شانه‌هاى بال ملائک سوار کرد

 

لبریز نور شد تن احساس شعر او 

تا یاکریمِ صحن غزل را شکار کرد

 

آرى در آستان غزلخیز قدس تو

هر شاعرى به مدح شما افتخار کرد

 

اما سرودن از تو کجا و زبان شعر؟!

شاعر دوباره حال خودش را هوار کرد

 

محمدحسین ملکیان

سلام فلسفه چشم‌های بارانی!

سلام آبروی سجده‌های طولانی!

 

چگونه وصف کند غصه تو را دعبل؟

چگونه رسم کند چهره تو را مانی؟

 

تو را هر آینه تصویر کرده‌ام، نظمی

چه نسبتی‌ست میان تو با پریشانی؟

 

چقدر بر سر بازار‌ها قدم زده‌ای

که یک معامله سر گیرد از مسلمانی

 

چقدر موقع قحطی صدا زدیم تو را

و یادی از تو نکردیم در فراوانی

 

قرار بود بسازیم خانه دل را

چقدر ساخته شد خانه‌های اعیانی!

 

چه عهد‌ها که پس از هر دعای عهد، شکست

چه ندبه‌ها که نشد موجب پشیمانی

 

چه گریه‌ها که نکردیم با امین الله

میان صحن تو در یک هوای بارانی

 

اضافه شد به غم تو چقدر سال به سال

و ما چقدر گرفتیم بی‌تو مهمانی

 

چقدر در پی ما گشته‌ای چراغ به دست

میان همهمۀ کوچه چراغانی

 

خودت بیا بنشین و بخوان و اشک بریز

خودت خطیب، خودت مستمع، خودت بانی

 

بخوان که روضه از آن حنجره شنیدنی است

به لهجه عربی، با زبان قرآنی...

 

بگو چگونه به هنگام آب نوشیدن

همیشه می‌رسی از تشنگی به حیرانی

 

فدای سرخی چشم سیاه تو که هنوز

درون گودی مقتل نماز می‌خوانی

 

سمانه رحیمی

خوش به حال کبوتران حرم که در آغوش نور مهمانند 

بی‌هراس از عبور تند زمان در کنارت همیشه می‌مانند 

 

خوش به حال کبوتران حرم که تو را لحظه لحظه می‌ببینند 

روی گنبد کنار گلدسته می‌نشینند و روضه می‌خوانند 

 

خوش به حال کبوتران وقتی اذن پرواز از تو میگیرند 

در طوافت هجومِ دلهره را از پر و بال خویش می‌رانند 

 

حَرَمت نقطه امان شده است قلب‌های اسیر و حیران را 

گام‌هایی که بی‌قرار تواَند دیدگانی که غرق بارانند 

 

تو غریبی و خوب می‌فهمی اضطراب دل غریبان را 

زائرانی که کنجی از حَرَمت ذکر امن یجیب می‌خوانند 

 

چه کنم با دلی که دلتنگ است چه کنم با خیال هر شب تو

غزلم در مسیر پایان و درد و دل‌های من فراوانند 

 

کاش من هم کبوتری بودم گوشه‌ای از بهشت مشهد تو 

تا هزاران نگاه بارانی از نگاهم غبار بنشانند 

 

یا امام رئوف قلب مرا با تمام سیاهی‌اش بپذیر 

درد‌های به هم گره خورده همه در آرزوی درمانند

 

دوبیتی‌های عبدالرحیم سعیدی‌راد

 

دل بی‌تاب و بی‌همراه و جاده

سفر، تاول، شب و پای پیاده

برای دیدنت مولای هشتم!

دل من راهی باب الجواده!

***

به احوالی کمی بد پر گرفته

یکی تا صبح مقصد پر گرفته

میان رعد و برق و باد و بارون

غریبی سمت مشهد پر گرفته

***

بیا‌ ای دوست ما را مفتخر کن

رهت دور است، آن را مختصر کن

دل من خاک نیشابوری توست

کرم فرما و از این دل گذر کن!

 

عماد الدین ربانی از دهلی

رسانده‌ام به تو در هر نفس سلام امام

نمی‌شود نفسی لطفتان تمام امام

 

سلام حضرت خورشید، شاه کشور عشق

همیشه لطف شما باد مستدام امام

 

هزار سرّ مگو دارم و هزاران درد

بگویم‌ ای شه من از چه، از کدام؟ امام

 

فقیر بودم و قصدم حریم امن کریم

مقیم کعبه شدم در همین مقام امام

 

نداشم زر و زیور به لطف رزق حلال

رسیده ام به بر مسجدالحرام امام

 

«فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی»

نگاه کن به من بینوا امام امام

 

به نزدتان چه فرستیم ما تهی دستان؟

به دست مان صلوات است، والسلام امام

 

فاطمه صغری زیدی از هند

این بار بر غریبی خود گریه می‌کنم

یک سر به بی‌نصیبی خود گریه می‌کنم

 

چندی ست کز حریم رضا دور مانده‌ام

انگار از بهشت خدا دور مانده‌ام

 

عمری ست من به عشق علی(ع) مبتلا شدم

من مبتلا به عشق علی(ع) و رضا(ع) شدم

 

شد چشمه‌های رحمت حق سوی من روان

از چشمه قدمگه آن شاه انس و جان

 

من مست بارگاه و سرای امامتم

من عاشق رضای خدا با شهادتم

 

هر بار رو به سوی تو کردم رضا شدم

گفتم خدا به حق تو... حاجت روا شدم

 

یا حضرت رضا(ع) به خدا خسته‌ام، ببین!

حال مرا تو از دل بشکسته‌ام ببین

 

با پای دل به قصد زیارت روانه‌ام

اینک روان به جانب آن بیکرانه‌ام

 

باد صبا! پیام مرا سوی او ببر

کی قصه جدایی ما می‌رسد به سر؟

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۴
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••