به گزارش سراج24، حسن رحیم پور در پنجمین بخش ازیادداشتهای شهدای ترورهای هستهای، به نمونهی جدیدتری ازتوجهات متفکرانه و پرسشگرانه شهید فخریزاده در فلسفه فیزیک و نسبت آن با متافیزیک پرداخته است:
۹. سردار محسن، شاگردانش را توجه میداد که با نگاه تحلیلی، پرسشگرانه و غیر مقلدانه به سیر تاریخ فیزیک بنگرند و حساس باشند که مثلاً چگونه فیزیکدانان از پنج نیروی «مغناطیسی»،«الکتریکی»، «هستهای»، «گرانشی» و «ضعیف» به سه نیرو رسیدند؟ به تلاش امثال ماکسول، فارادی و... احترام میگذارد اما پژوهشگر فیزیک را فرامیخواند که دوباره و سهباره بی اندیشند چه شد که دو نیروی الکتریکی و مغناطیس به هم پیوست و «الکترومغناطیس» با چه توجیهی پدید آمد؟ چرا انیشتین کوشید همه نیروها را به منشاء واحد بازگرداند و چرا موفق نشد؟ تا دهههای اخیر که عبدالسلام و واینبرگ، نیروی ضعیف را به الکترومغناطیس پیوند دادند و جایزه نوبل به کشف «الکتروضعیف» بهعنوان نیروی سوم داده شد.
استاد شهید، برادر فخریزاده در نامه به یکی از شاگردانش مینویسد این تحلیل، مبتنی بر تفکیک میان مفهوم نیرو و انرژی است. «نیرو»، مفهوم فعلیت یافتهی «انرژی» است بهضمیمه همان فرض که انرژی کل جهان ثابت باشد و ماده هم انرژی قلمداد شود، از منظر مادی، جهان فقط انرژی است و انرژی، کاملاً بههمپیوسته و دقت کن که این نکته بسیار دقیق است. شاید فعلاً نباید میگفتم ولی نگران یک سردرگمی برای تو بودم و در آینده یکی از مطالب کلیدی که روی آن به حول الله وقوته کار خواهم کرد و منتظر پرسشهای تعیینکننده و تازهای است، همین مطلب است.
۱۰. و اما آن فیزیکدان عارفمسلک مجاهد در خصوص نقطه یا نقاط وصل یا فصل «فیزیک» و «متافیزیک»، تئوریهای متنوعی را قابلبررسی میدانست. در دهه ۶۰ در جبهه کردستان، هم میجنگید وهم برای همرزمانش، نشست «حافظ خوانی» داشت، انس همزمان با شعر و با فیزیک، طرفه بود. در مورد خداوند، معتقد به ضعف ذاتی، نهتنها در زبان فیزیک، بلکه در دستگاه زبان متافیزیکهای بشری و غیر وحیانی بود. میگفت منطقاً باید به زبان خود خداوند پیامآورانش و سخنگویان و مفسرانش ائمه معصومین (ع) متوسل شد. خداوند از ذرات تشکیل نشده که هر ذره آن در موجودی از موجودات عالم باشد. شیفته مرزبندی امیرالمؤمنین ع در نفی «مباینت» و «ممازجت» اشیا با خداوند و معتقد به امکان تأثیرگذاری چنین مفاهیمی نهفقط در «علم متافیزیک» بلکه در پایههای بنیادین فیزیک اشیا بود. گرچه خداوند همهجا با همه وجود، حاضر و ناظر است و جا، مکان و حرکت ندارد تا موضوع فیزیک باشد. خداوند در مورد صفات خود تعبیراتی ویژه و توقیفی اما قابل تعقل و قابل شهود دارد. جبروت او همهچیز را پرکرده، علم او به همهچیز تعلق دارد. به انسان، نزدیکتر از خود او به خودش و از رگ گردنش است، دیده نخواهد شد اما دور نیست. او به ما نزدیک است و ما از او دور! و این (دوری در عین نزدیکی)، چه دامنه مفهومی در نسبتهای هستی با ما دارد؟ و فیزیک چه نقشی در معرفه الله میتواند داشته باشد؟ او که در گوش روح ما مدام نجوا میکند آنگاهکه بندگان من، هرکس، هر وقت، هر جا مرا بخوانند، بگو من بسیار نزدیک
هستم، نه کنارشان، بلکه «با ایشان» (معهم) هستم، صدایشان را میشنوم و دعایشان را اجابت میکنم ...و چنین بود که دعای حاج محسن، شنیده شد، اجابت شد، شهید شد و...با پیکری خونین به دیدار (خدای متافیزیک و فیزیک هستی) رفت.