به گزارش سراج24، زنان تقریباً نیمی از جمعیت جامعه را تشکیل میدهند و در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی نقش تعیین کنندهای دارند. بر همین اساس، توانمندی و توانمندسازی زنان یکی از موضوعات حال حاضر دنیا به خصوص کشورهای در حال توسعه میباشد. برای توانمند ساختن زنان باید ابعاد توانمندی را شاخصسازی کرده و با الگوهای بومی برای توانایی هرچه بیشتر زنان تلاش نمود.
دو بعد مهم از توانایی زنان، توانمندی حقوقی و روانی میباشد که با بررسی مقالات و کارهای علمی صورت گرفته ارتباط این دو بعد سنجیده نشده است. در حالی که به نظر میرسد میتوانند دارای تاثیرات دوسویه باشند یعنی تا زمانی که زنان به سطحی از توانمندی روانی دست نیافته باشند توانایی استیفای حقوق خود را نخواهند داشت و از سوی دیگر برخورداری زنان از ابعاد توانمندی حقوقی مثل آگاهی حقوقی میتواند منجر به توانمندی بیشتر روانی زنان شود.
از طرفی، جهان امروز در حال تحول و پیشرفت است و این تحولات موجب پیدایش نیازهای جدید میگردد و پاسخ به این نیازها ضروری مینماید. واقعیتهای زندگی اقتضا میکند که آنچه در جامعه اجرا میشود و موجب برقراری نظم عمومی میگردد پاسخ قانع کنندهای به این واقعیتها داده و نیازهای جدید را برطرف نمایند. به نظر میرسد یکی از مولفههای پیشرفت هر کشوری اطمینان از توانمندی زنان در جهت بهبود کیفیت زندگی آنان به شمار میرود. توانمندی کلمه ایست که استفادههای زیادی از آن میشود و با توجه به اینکه به چه منظور و یا در چه زمینهای مطرح شود مولفههای زیادی بر آن متصور است.
پژوهشهای صورت گرفته در حوزهٔ زنان نشان میدهد که هنوز نابرابریهای زیادی خصوصا در کشورهای درحال توسعه در خصوص زنان اعمال میگردد و یکی از راههای از بین بردن این بیعدالتیها توانمند ساختن زنان در همهٔ ابعاد میباشد.
درست است که زنان تهران دسترسی بیشتری به امکانات داشته و عرصههای وسیعتری برای بالا بردن توانمندی دارند اما آنچه در عمل مشاهده میشود، هنوز هم تا رسیدن به سطح مطلوب فاصله زیادی وجود دارد. خصوصا با بالا رفتن سن و تحصیلات و درگیر شدن با مسائلی مثل ازدواج و طلاق، مسأله توانمندی در استیفای حقوق و توانمندی روانی برای مواجهه با مخاطرات، بسیار مهم جلوه مینماید. پس در پژوهش حاضر، هدف، سنجیدن رابطه بین وضعیت تأهل، اشتغال و تحصیلات بر افزایش توانمندی روانی و حقوقی زنان است.
این مطالعه با روش پیمایش انجام شده است. جامعهٔ آماری شامل کلیه زنان شهر تهران میباشند که طبق سرشماری نفوس سال ۹۵، ۴,۳۷۱,۶۴۵ نفر محاسبه شده است. در این جامعه آماری محدودیت تحصیل اعمال شده است و زنان ۲۲-۴۲ سال که دارای مدرک فوق لیسانس و دکترا در رشتههای متنوع هستند، انتخاب شدهاند. پنداشت عمومی این است که این قشر از زنان دارای سطحی از توانایی هستند و آگاهیشان از متوسط جامعه بالاتر بوده و در مراکز پژوهشی یا تصمیمگیری فعالیت داشته یا دارند و با مراکز نخبگانی در ارتباط میباشند.
نمونهگیری به صورت در دسترس و هدفمند بود و شامل ۴۲۸ نفر از دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاهی است. ابزار سنجش این تحقیق یک پرسشنامه با قابلیت همزمان سنجش متغیر توانمندی روانی و حقوقی است که به جهت صحت روایی و پایایی از ترکیب چند پرسشنامه بدست آمده است.
رویکردهای توسعه محور در سطح جهانی حاکی از آن است که برخی مولفهها مانند اشتغال، کسب تحصیلات عالیه و تأهل (بالاخص در جوامع سنتی به عنوان نشانه تکامل شخص) میتواند تاثیر مثبتی در توانمندی زنان داشته باشد. اگرچه توانمندی شامل ابعاد متفاوتیست اما از آنجا که در حوزه تأثیرات متقابل نمیتوان مرز مشخصی بین ابعاد مختلف توانمندی قائل شد، در نتیجه عموما بهبود مؤلفههای جمعیت شناختی را به عنوان عامل افزایش سطح توانمندی میشناسند.
با این رویکرد، دو بخش از سطوح توانمندی، توانمندی روانی به عنوان مهمترین وجه شخصی یک زن و نیز توانمندی حقوقی به عنوان عامل مکمل افزایش کارکرد اجتماعی زنان، در نسبت با سه عامل مهم تأهل، اشتغال و تحصیلات عالیه مورد بررسی قرار گرفت. پیش فرض محققین با توجه به باورهای عمومی و نیز برخی تحقیقات گذشته بر این پایه بود که تأهل در نسبت با تجرد، داشتن شغل در نسبت با بیکاری و ورود به دورههای تحصیلات تکمیلی میتواند در کسب توانمندی روانی و حقوقی زنان مؤثر باشد.
مجموع یافتههای حاصل از بررسی ۴۲۸ مورد از زنان ۲۲ تا ۴۲ ساله در شهر تهران به شرح زیر است:
فرض رابطهٔ معنیدار بین توانمندی حقوقی زنان و تحصیلات عالیه درست به نظر میرسد، در حالی که فرض رابطهٔ بین توانمندی روانی زنان و تحصیلات عالیه رد میشود. همچنین میشود رابطهٔ معناداری بین توانمندی حقوقی زنان و اشتغال آنان تصور نمود؛ در حالی که ارتباط بین توانمندی روانی زنان و اشتغال، بیمعنی به نظر میرسد و با توجه به دادههای به دست آمده این فرض رد میشود. اما رابطهٔ بین توانمندی روانی زنان و تأهل، معنیدار بوده و این فرض نیز با توجه به اطلاعات به دست آمده تأیید میشود.
علیرغم آنکه به نظر میرسد افزایش سطح تحصیلات بانوان میتواند به افزایش توانمندی روانی آنها به عنوان یک ظرفیت فردی کمک کند اما در این تحقیق نتیجه متفاوتی حاصل شد. به نظر میرسد تحصیلات، توانمندیهای روانی آزمودنیها را ارتقاء نداده است. شاید به این دلیل که بر خلاف تصور عمومی تحصیلات در راستای پاسخگویی به نیازهای واقعی افراد یا زنان نمیباشد. ممکن است در دوره تحصیلات تکمیلی بجای تأکید بر روی نیازها، همان مطالب با حجم وسیع تکرار شوند. ممکن است اساتید، خود از توانمندی روانی و یا... برخوردار نباشند. همچنین ممکن است درخواستی وجود نداشته باشد.
لذا با وجود قرار گرفتن در عصر اطلاعات هنوز هم آموزشها بر پایه مسائل قدیمی و کلیشهای قرار دارد و افراد همچنان نیازمند کمک گرفتن از منابع بیرونی میباشند و قدرت مجهز کردن خود را ندارند. درخصوص توانمندی حقوقی به نظر میرسد حضور پویا در محیط علمی و عواملی مثل کسب آگاهی، منجر به افزایش توانمندی حقوقی زنان گشته است.
این مسأله در تحقیق دیگری نیز آمده بود که آگاهی میتواند یکی از ابعاد مهم توانمندی، تصور گردد. البته همانطور که پژوهشگران دیگری نیز در کار خود بدان پرداخته، فرآیند توانمندی بسیار پیچیده بوده و عوامل بسیار زیادی در موقعیتهای متفاوت بر این پروسه مؤثر است. در ارتباط با این فرضیه به نظر میرسد ارتقای توانمندی حقوقی، به دلیل جنبشهای جنسیتی و ندای برابری جنسیای باشد که زنان مطالبهگر حقوقی، ممکن است دنبال فرصتهای برابر باشند.
همچنین پنداشت عمومی این است که کسب شغل و رهایی از بیکاری نیز میتواند توانمندی روانی زنان را افزایش دهد، اما نتایج تحقیق نشان میدهد که بین این دو رابطهای نمی توان مفروض دانست. در این راستا اینگونه استنباط میشود که اگر شغل متناسب با توانایی و استعداد و تجارب فرد باشد، قطعا تأثیرات خوبی روی فرد خواهد گذاشت و در نتیجه روی خود پنداره افراد اثر خواهد داشت. ولی در حال حاضر در کشور ما ارتباط چندانی بین اشتغال در حوزه تخصصی و تحصیلات فرد وجود ندارد.
در بعضی موارد، اشتغال صرفا جهت کسب درآمد میباشد. لذا افراد به این آگاهی دست یافتند که ارتباط چندانی بین اشتغال و توانمندی وجود ندارد و از این طریق نمیتوانند حلقه مفقوده خود را بیابند. همچنین احساس ناامنی در محیط شغلی و عدم ارضای نیازهای روانی، عدم تجارب کاری یا دورههای کارآموزی، عدم تناسب بین اشتغال و ویژگیهای شخصیتی و وجود قوانین دست و پا گیر، همگی مؤلفههایی هستند که میتوانند روی توانمندی زنان اثرگذار باشند. در مقابل، بازهم حضور در اجتماع و کسب آگاهی توانسته وضعیت توانمندی حقوقی را ارتقاء دهد.
با توجه به دادههای به دست آمده، فرآیند ازدواج با توانمندی روانی ارتباط معنیداری دارد اما تأثیری بر توانمندی حقوقی زنان ندارد. البته در واقعیت هم هیچگونه دریافت اطلاعات حقوقیای در حین واقعه ازدواج صورت نمیگیرد و زنان معمولا علاقهای به کسب اطلاعات حقوقی نشان نمیدهند، مگر موارد نادر و یا پیشامد وقایعی مانند طلاق؛ و این در حالی است که اکنون بسیاری از زوجین به مشاوره و یا مطالعه کتب روانشناسی روی آوردهاند.
این پژوهش اگرچه در سطح وسیع انجام نشده اما نتایج آن نشان میدهد بر خلاف باور عمومی صرف تحصیل در مقاطع بالا و اشتغال نمیتواند منجر به بهبود توانمندی روانی زنان گردد، بالاخص آنکه بدانیم کسب یا ارتقاء اعتماد به نفس، توانایی مقابله با مخاطرات زندگی و بهبود کیفیت زندگی فردی جزوی از توانمندی روانی به حساب میآید. در مقابل، تأهل توانسته به افزایش شاخصهای توانمندی روانی کمک کند.
بخشی از این مسأله را میتوان، ناشی از حاکم بودن تفکری در جامعه دانست که همواره تأهل را به عنوان موفقیت یک زن قلمداد میکند و اینکه ازدواج میتواند حس خودکارآمدی زن را بر اساس کلیشههای جامعه افزایش دهد. کلیشههایی از قبیل همسر خوب، مادر خوب و در مواقعی هنوز هم دختر خوب. هم چنین میتواند همانند سپری در مقابل احساس تنهایی عمل نماید. چراکه بسیاری از زنان با تحصیلات سطح بالا هنوز بخاطر موانع اجتماعی و همرنگ شدن با قواعد اجتماعی دست به ازدواجهای غیر متعارف میزنند که حتی بعد از چند سالی حاضر به جدایی میشوند. درحالیکه در ابتدا به این نکته اشراف داشتند ولی ترجیح میدهند از تجرد قطعی خارج و طعم ازدواج اجباری و ناهمخوان را به دوش بکشند و در مواردی نیز تا سرحد دلزدگی، زندگی زناشویی را تحمل میکنند زیرا طلاق را ننگ و داغ میدانند که همه این موارد میتواند روی احساس توانمندی واقعی و یا کاذب زنان اثرگذار باشد. حتی پس از آن، اشتغال و ادامه تحصیل را زیر سوال می برد.
به نظر میرسد کسب توانمندی حقوقی بیشتر از هر یک از عوامل مورد سنجش، وابسته به کسب آگاهیهاییست که زنان بنا به وضعیت خود دریافت میکنند. بالطبع زنانی که در محیطهای شغلی یا مراکز علمی مشغول کار یا تحصیل هستند، به صورت آگاهانه و حتی ناخودآگاه اطلاعات حقوقیشان افزایش مییابد که این مسأله منجر به کسب توانمندی لازم میگردد.
در مقابل افرادی که متأهل میشوند با وجود آنکه بنا به سیاق وقایع مختلف باید بتوانند اطلاعات حقوقی مناسبی را دریافت کنند، لکن در این زمینه رشد چندانی حاصل نمیشود. شناخت جنبههای مختلف توانمندی زنان و راههای بهبود آنها، از جمله مواردیست که در این پژوهش نشان داد شکاف میان واقعیت و پنداشت عمومی باید مورد تأمل قرار گیرد و تحقیقات مفصلتری برای شناخت تمام عوامل دخیل در آن انجام شود.
زهرا میرزائی، مهرانگیز شعاع کاظمی