به گزارش سراج24،در زیستبوم روستایی از کتابخانه، فرهنگسرا، مساجد پرشور، کانونهای فکری و فرهنگی و اجتماعی خبری نیست. تنها نهاد با ثبات فرهنگساز، آموزش و پرورش است که با بیشترین سرمایه اجتماعی که نوعاً مشارکت حداکثری کودکان و نوجوانان و خانوادههای روستایی را در بردارد، در رشد و کاهش آسیبهای اجتماعی میتواند نقش بسزایی را ایفا نماید. لذا مسئولیت خطیر و درعین حال جریان سازی برعهده نهاد آموزشی و پرورش مناطق روستایی نهفته است. بنابراین کوچکترین غفلت و سیاستگذاریهای اشتباه، آسیبهای انسانی جبران ناپذیری را متوجه این جوامع خواهد کرد.
در یک دههی اخیر این جوامع با پدیدههای آسیب زایی چون، اختلاط مدارس روستایی، ازدواجهای غیراصولی دختران و پسران، افزایش مهاجرت به حاشیههای شهر و ... دست و پنجه نرم میکند. این عوامل به ظاهر ساده در حوزۀ زیست جنسی خطراتی را سبب گردیده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
آسیب به هویت جنسی دانش آموزان
به گفته اکثر روانشناسان، مقطع ابتدایی سن حساس همتاسازی و نقش پذیری جنسیتی کودکان است. لذا مربی همجنس، یکی از عوامل جهت الگودهی به دانش آموزان و یادگیری رفتارها و کنشهای متناسب با جنسیت است. در مدارس روستایی و برخی مدارس شهری به این مهم توجه نمیشود. معلم خانم، برای مقطع دبستان پسرانه از پایۀ پیش دبستانی تا ششم ابتدایی تدریس میکند. زن که شخصیت او با مهربانی، تواضع، گذشت و ظرافت عجین شده، نیاز به حمایت دارد و موجودی کاملا عاطفی است، چگونه خواهد توانست الگوی اقتدار و حمایتگری برای دانش آموزان پسر خود باشد!؟ حال فرض کنید دانش آموزی که به علت زمینه خانوادگی (مانند طلاق یا فوت پدر)، الگویی جهت تنظیم هویت جنسی خود ندارد و در مدرسه نیز با فقدان این الگو مواجه است، چه سرنوشتی در انتظار او خواهد بود؟
در برخی از مدارس روستایی نیزعکس این روند وجود دارد، که پسران جوان و مجرد بهعنوان معلم برای دختران از سن 7 تا 12 ساله تدریس میکنند. آیا این مرد جوان میتواند به رشد هویت جنسی دانش آموزان دختر که سرشار از عاطفه هستند کمکی نماید؟ علی الخصوص که دختران در آستانه بلوغ هستند و نیازمند اطلاعات درست و صحیح در این حوزه میباشند. علاوه بر این، ایجاد فاصله شرعی بین مربی و دانشآموز، فضای تربیتی را با اختلال مواجه خواهد کرد که هر دو گروه نخواهند توانست به اهداف خود دست یابند. این امر را نیز مورد توجه قرار دهیم که این فضا ممکن است منجر به احساس نیاز زود هنگام ازدواج در دختران گردد. برخی از دختران روستایی در سن 12 سالگی ازدواج میکنند و حتی احتمال دارد که علاقه پنهان یا آشکاری را نسبت به معلم خود پیدا کنند.
فضای اختلاط در مدرسه و آسیبهای ناشی از آن
اگرچه اختلاط دختر و پسر، امری کاملا تحمیلی و ناخواسته به مدارس مقاطع ابتدایی روستایی است؛ اما این امر نباید سبب چشمپوشی از آسیبهای ناشی از این پدیده باشد.
به صورت خاص، در مقطع دوم ابتدایی که دانش آموزان با رشد جنسی و پدیده بلوغ مواجه هستند؛ این فضای اختلاط و محدودیتهای آموزشی ناشی از آن، آسیبهای روانی و جنسی را سبب خواهد شد. ایجاد هیجانهای جنسی، هر دو جنسیت (علی الخصوص پسران) را با پدیده بلوغ زودرس مواجه خواهد کرد.
پرخاش و برخورد فیزیکی بین دانشآموزان امری طبیعی است. حال تصور کنید که در این میان، تنش و مشاجره بین دو جنسیت دختر و پسر رخ دهد. این جااست که دختران برای دفاع از خود به مقابله و زور متوسل خواهند شد که ممکن است نتیجۀ آن، تقویت روحیه قلدری دختران باشد. این امر، همچنین میتواند گروهی از پسران را منفعل کرده و آنان را قربانی میکند، لذا سبب قلدری بیشتر دختران یا پسران میگردد.
بنابراین فضای اختلاط در این مقطع حساس، زندگیِ حال و آیندۀ زیستِ جنسیِ این کودکان را با آسیب مواجه میکند و دخترانی که قرار است مادران و همسران متواضعی باشند را قلدر؛ و یا برعکس پسرانی که قرار است پدرانی مقتدر باشند را ذلیل و قربانی بار میآورد.
برهم زدن تعادل جنسیتی در روستاها
چون نهاد تعلیم و تربیت روستایی، منطبق بر زیستبوم روستایی نیست و مهارت شغلی که منطبق بر این زیستبوم و در عین حال دانش بنیان باشد را آموزش نمیدهد؛ مهاجرت مردان و پسران به شهرها و حاشیهها افزایش مییابد و منجر به زنانه شدن محیطهای روستایی میگردد. با خروج پسران از محیطهای روستایی (جهت کسب وکار یا تحصیل) و ورود به فضای شهری؛ این پسران با دختران شهری ازدواج میکنند که هیچگونه کفویتی در سبک زندگی خود ندارند؛ لذا با عدم تعادل جنسیتی در روستاها، برخی از دختران روستایی، دچار تجرد قطعی زودهنگام میگردند.
فرهنگ و سبک زندگی در برخی از زیستبومهای روستایی، تحت تاثیر جوّ عمومی روستا و فرهنگهای رایج است که تمام رفتارها و کنشها را تحت تاثیر قرار میدهد. فرهنگ روستاها از دیرباز، «ازدواج زودهنگام دختران» است، که با توجه به محیطهای غنیِ رشد، شاید پدیده آسیبزایی نباشد؛ اما رواج فرهنگ غلط و سیاستگذاریهای اشتباه نظام آموزشی در زیستبوم روستایی، که نتوانسته است پسران را به همان تناسب بموقع برای زندگی زناشویی و کسب و کار آماده نماید، سبب گردیده که عمده اختلاف سنی ازدواج، تقریبا ده سال و حتی بیشتر گردد. این سبک ازدواج علاوه بر، برهم زدن تعادل جمعیتی و تجرد قطعی زود هنگام دختران روستایی، ناسازگاری و عدم رضایت از زندگی زناشویی را برای همان افراد بهدنبال خواهد داشت.
در چند سال اخیر، پدیده کودک همسری و ازدواج با دختران زیر 15 سال بهشدت رواج پیدا کرده و زنگ خطر آن در روستاها به صدا درآمده است. در میان این همه فقر فرهنگی و آموزشی در زیستبوم روستایی، بحران بالاتر از این است؛ چراکه زیستبومهای روستایی با کمبود نیروی معلم مواجه هستند و درسهایی مثل رسانه و سبک زندگی و خانواده، توسط معلمان غیرمرتبط تدریس میگردد. بهعنوان مثال، تدریس درس رسانه را معلم شیمی برعهده میگیرد و در تمام طول سال بهجای تدریس سبک زندگی، شیمی تدریس میگردد.
بدیهی است که نهاد تعلیم و تربیت روستایی با این روند، خلاف اهداف تربیتی و سازمانی خود عمل میکند، سازمانی که قرار است انسان رشد یافته تربیت نماید، زمینۀ آسیبهای بیشتری را برای آنان سبب میگردد و هویت جنسی و زندگی زناشویی و آینده آنان را با خطر مواجه میکند. اغماض مسئولان و قانونگذاران از این مسئلۀ بسیار مهم، امری پذیرفتنی نیست. این نحوۀ مواجهه و توجیههای بیپایه، گویای این مَثَل است که چون آب نیست، پس سم مهلک به آنها میدهیم. دستاندرکاران نظام تعلیم و تربیت و متولیان امور روستایی، بایستی به این مطلب توجه داشته باشند که دروس و مهارتهای شغلی و سبک زندگی منطبق بر زیستبوم روستایی را در اولویت کار قرار دهند تا شاهد مشکلات آتی در زیست خانوادگی و کاری در روستاها نباشیم.
در زیستبوم روستایی از کتابخانه، فرهنگسرا، مساجد پرشور، کانونهای فکری و فرهنگی و اجتماعی خبری نیست. تنها نهاد با ثبات فرهنگساز، آموزش و پرورش است که با بیشترین سرمایه اجتماعی که نوعاً مشارکت حداکثری کودکان و نوجوانان و خانوادههای روستایی را در بردارد، در رشد و کاهش آسیبهای اجتماعی میتواند نقش بسزایی را ایفا نماید. لذا مسئولیت خطیر و درعین حال جریان سازی برعهده نهاد آموزشی و پرورش مناطق روستایی نهفته است. بنابراین کوچکترین غفلت و سیاستگذاریهای اشتباه، آسیبهای انسانی جبران ناپذیری را متوجه این جوامع خواهد کرد.
در یک دههی اخیر این جوامع با پدیدههای آسیب زایی چون، اختلاط مدارس روستایی، ازدواجهای غیراصولی دختران و پسران، افزایش مهاجرت به حاشیههای شهر و ... دست و پنجه نرم میکند. این عوامل به ظاهر ساده در حوزۀ زیست جنسی خطراتی را سبب گردیده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
آسیب به هویت جنسی دانش آموزان
به گفته اکثر روانشناسان، مقطع ابتدایی سن حساس همتاسازی و نقش پذیری جنسیتی کودکان است. لذا مربی همجنس، یکی از عوامل جهت الگودهی به دانش آموزان و یادگیری رفتارها و کنشهای متناسب با جنسیت است. در مدارس روستایی و برخی مدارس شهری به این مهم توجه نمیشود. معلم خانم، برای مقطع دبستان پسرانه از پایۀ پیش دبستانی تا ششم ابتدایی تدریس میکند. زن که شخصیت او با مهربانی، تواضع، گذشت و ظرافت عجین شده، نیاز به حمایت دارد و موجودی کاملا عاطفی است، چگونه خواهد توانست الگوی اقتدار و حمایتگری برای دانش آموزان پسر خود باشد!؟ حال فرض کنید دانش آموزی که به علت زمینه خانوادگی (مانند طلاق یا فوت پدر)، الگویی جهت تنظیم هویت جنسی خود ندارد و در مدرسه نیز با فقدان این الگو مواجه است، چه سرنوشتی در انتظار او خواهد بود؟
در برخی از مدارس روستایی نیزعکس این روند وجود دارد، که پسران جوان و مجرد بهعنوان معلم برای دختران از سن 7 تا 12 ساله تدریس میکنند. آیا این مرد جوان میتواند به رشد هویت جنسی دانش آموزان دختر که سرشار از عاطفه هستند کمکی نماید؟ علی الخصوص که دختران در آستانه بلوغ هستند و نیازمند اطلاعات درست و صحیح در این حوزه میباشند. علاوه بر این، ایجاد فاصله شرعی بین مربی و دانشآموز، فضای تربیتی را با اختلال مواجه خواهد کرد که هر دو گروه نخواهند توانست به اهداف خود دست یابند. این امر را نیز مورد توجه قرار دهیم که این فضا ممکن است منجر به احساس نیاز زود هنگام ازدواج در دختران گردد. برخی از دختران روستایی در سن 12 سالگی ازدواج میکنند و حتی احتمال دارد که علاقه پنهان یا آشکاری را نسبت به معلم خود پیدا کنند.
فضای اختلاط در مدرسه و آسیبهای ناشی از آن
اگرچه اختلاط دختر و پسر، امری کاملا تحمیلی و ناخواسته به مدارس مقاطع ابتدایی روستایی است؛ اما این امر نباید سبب چشمپوشی از آسیبهای ناشی از این پدیده باشد.
به صورت خاص، در مقطع دوم ابتدایی که دانش آموزان با رشد جنسی و پدیده بلوغ مواجه هستند؛ این فضای اختلاط و محدودیتهای آموزشی ناشی از آن، آسیبهای روانی و جنسی را سبب خواهد شد. ایجاد هیجانهای جنسی، هر دو جنسیت (علی الخصوص پسران) را با پدیده بلوغ زودرس مواجه خواهد کرد.
پرخاش و برخورد فیزیکی بین دانشآموزان امری طبیعی است. حال تصور کنید که در این میان، تنش و مشاجره بین دو جنسیت دختر و پسر رخ دهد. این جااست که دختران برای دفاع از خود به مقابله و زور متوسل خواهند شد که ممکن است نتیجۀ آن، تقویت روحیه قلدری دختران باشد. این امر، همچنین میتواند گروهی از پسران را منفعل کرده و آنان را قربانی میکند، لذا سبب قلدری بیشتر دختران یا پسران میگردد.
بنابراین فضای اختلاط در این مقطع حساس، زندگیِ حال و آیندۀ زیستِ جنسیِ این کودکان را با آسیب مواجه میکند و دخترانی که قرار است مادران و همسران متواضعی باشند را قلدر؛ و یا برعکس پسرانی که قرار است پدرانی مقتدر باشند را ذلیل و قربانی بار میآورد.
برهم زدن تعادل جنسیتی در روستاها
چون نهاد تعلیم و تربیت روستایی، منطبق بر زیستبوم روستایی نیست و مهارت شغلی که منطبق بر این زیستبوم و در عین حال دانش بنیان باشد را آموزش نمیدهد؛ مهاجرت مردان و پسران به شهرها و حاشیهها افزایش مییابد و منجر به زنانه شدن محیطهای روستایی میگردد. با خروج پسران از محیطهای روستایی (جهت کسب وکار یا تحصیل) و ورود به فضای شهری؛ این پسران با دختران شهری ازدواج میکنند که هیچگونه کفویتی در سبک زندگی خود ندارند؛ لذا با عدم تعادل جنسیتی در روستاها، برخی از دختران روستایی، دچار تجرد قطعی زودهنگام میگردند.
فرهنگ و سبک زندگی در برخی از زیستبومهای روستایی، تحت تاثیر جوّ عمومی روستا و فرهنگهای رایج است که تمام رفتارها و کنشها را تحت تاثیر قرار میدهد. فرهنگ روستاها از دیرباز، «ازدواج زودهنگام دختران» است، که با توجه به محیطهای غنیِ رشد، شاید پدیده آسیبزایی نباشد؛ اما رواج فرهنگ غلط و سیاستگذاریهای اشتباه نظام آموزشی در زیستبوم روستایی، که نتوانسته است پسران را به همان تناسب بموقع برای زندگی زناشویی و کسب و کار آماده نماید، سبب گردیده که عمده اختلاف سنی ازدواج، تقریبا ده سال و حتی بیشتر گردد. این سبک ازدواج علاوه بر، برهم زدن تعادل جمعیتی و تجرد قطعی زود هنگام دختران روستایی، ناسازگاری و عدم رضایت از زندگی زناشویی را برای همان افراد بهدنبال خواهد داشت.
در چند سال اخیر، پدیده کودک همسری و ازدواج با دختران زیر 15 سال بهشدت رواج پیدا کرده و زنگ خطر آن در روستاها به صدا درآمده است. در میان این همه فقر فرهنگی و آموزشی در زیستبوم روستایی، بحران بالاتر از این است؛ چراکه زیستبومهای روستایی با کمبود نیروی معلم مواجه هستند و درسهایی مثل رسانه و سبک زندگی و خانواده، توسط معلمان غیرمرتبط تدریس میگردد. بهعنوان مثال، تدریس درس رسانه را معلم شیمی برعهده میگیرد و در تمام طول سال بهجای تدریس سبک زندگی، شیمی تدریس میگردد.
بدیهی است که نهاد تعلیم و تربیت روستایی با این روند، خلاف اهداف تربیتی و سازمانی خود عمل میکند، سازمانی که قرار است انسان رشد یافته تربیت نماید، زمینۀ آسیبهای بیشتری را برای آنان سبب میگردد و هویت جنسی و زندگی زناشویی و آینده آنان را با خطر مواجه میکند. اغماض مسئولان و قانونگذاران از این مسئلۀ بسیار مهم، امری پذیرفتنی نیست. این نحوۀ مواجهه و توجیههای بیپایه، گویای این مَثَل است که چون آب نیست، پس سم مهلک به آنها میدهیم. دستاندرکاران نظام تعلیم و تربیت و متولیان امور روستایی، بایستی به این مطلب توجه داشته باشند که دروس و مهارتهای شغلی و سبک زندگی منطبق بر زیستبوم روستایی را در اولویت کار قرار دهند تا شاهد مشکلات آتی در زیست خانوادگی و کاری در روستاها نباشیم.