حضرت آیتالله محمد یزدی رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در برنامه تلویزیونی «بنیانگذار» حضور پیدا کرد.
متن کامل سوالات و پاسخهای رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به شرح ذیل است:
* به 31 سال قبل در چنین ایامی بازگردیم که حضرت امام (ره) در دوران بیماری سخت خود بودند و به دوران ارتحال ایشان میرسیم. آقای یزدی آن دوران چه حال و هوایی داشتند و نگرانی های شما چه بود؟
بخواهم حقیقت را بیان کنم، نگرانی بیشتر در ارتباط با رهبری آینده بود و خوشبختانه همه در جریان هستیم که در آن لحظات حضرت امام (ره) عالیترین تصمیم را گرفتند و در حقیقت بیشترین خدمت را به نظام کردند و آن برکنار کردن آقای منتظری بود و تکلیف را برعهده خبرگان گذاشتند و بر اساس قانون خواستند عمل شود.
خطر آینده چشمگیر برای همه ما بود؛ به خصوص من که در رساندن بخشی از پرونده اصفهان و گروه مهدی هاشمی به امام (ره) نقش داشتم. یعنی خودم از اصفهان گرفته بودم و خودم به امام (ره) داده بودم. جریان جاری در دفتر آقای منتظری خطر برای ما که در متن حادثه بودیم، بسیار روشن بود. همین طور که عرض کردم بیشترین و بهترین خدمت در این نامه شد که برخی از آقایان اعاظم از امام (ره) میخواستند قدری تاخیر و تامل کنند، ولی امام (ره) فرمودند همین امشب باید بیان شود، همین متن هم باید گفته شود. با صراحت و قاطعیت هم دنبال کردند.
*چه کسانی می گفتند تاخیر شود؟
حالا چه کار دارید که چه کسانی بودند می گفتند صبر کنید؟ بالاخره آنها فکر می کردند این کار ممکن است درست نباشد و با شتاب دنبال نشود، ولی خطر در برابر چشم حضرت امام (ره) روشن بود. در حقیقت با صراحت و قاطعیت اقدام کردند و الان حیف است با جریان مهدی هاشمی وقت مردم را بعد از گذشت سال ها بگیرید. بدترین جریان و خطرناک ترین جریانی که این اواخر آدم ها را میگرفتند و در گونی می کردند و اینور و آنور آدم ها را می کشتند، با مسئله قتل مرحوم شمس آبادی و در ارتباط با کتاب شهید جاوید شروع شد که خود یک داستان مفصلی در تاریخ نظام دارد و من در متن این جریان بودم که امام (ره) در خارج بودند و حتی با ایشان مکاتبه ای کردم و امام (ره) در جواب نوشتند بر شما و امثال شما واجب است هر چه میتوانید این داستان را ختم کنید در شرایطی که دشمن در حال زدن اساس اسلام است، آقایان درباره یک کتاب بحث می کنند.
حتی خودم مامور شدم با زمان دادستانی مرحوم قدوسی که با هم به اصفهان رفتم و قبل از آن، در جوار مرحوم آیت الله کنی که مرحله قبل بود و هنوز کمیته ها وجود داشت و هنوز سپاه تشکیل نشده بود، به اصفهان رفتیم. در اصفهان آقایی که محور کارها بود را میخواستم دستگیر کنم و بیاوریم. اولاً حاضر نبودند ما را بپذیرند، وقتی حکم خود را نشان دادم که از امام (ره) حکم دارم، حکم قضائی دارم ناچار شدند.
بعد کسی واسطه شد. بعدها به او گفتم شما اجازه ندادید زودتر این داستان قطع شود. آخر هم نیامد و داستان های طولانی دارد، به نظر من دنبال آن داستان نروید.