به گزارش سراج24، رضا نیازمند در کتاب خاطرات خود (تکنوکراسی در ایران) و مصاحبههای متعدد از جمله با مجله «آیندهنگر» داستان گرفتن مجوز برادران خیامی را اینگونه تعریف میکند: «یک روز منشی من گفت که دو نفر درخواست ملاقات با من را دارند که من آنها را نمیشناختم. وارد که شدند خود را معرفی کردند؛ احمد و محمود خیامی.
«بعد از آغاز موفقیتآمیز ایرانناسیونال، برادران خیامی در یک باغ بزرگ میهمانی مفصلی برگزار کردند که من هم دعوت بودم. مشغول غذا خوردن بودم که خانمی آمد و خود را همسر خیامی معرفی کرد و گفت که از شوهرش شکایت دارد! تعجب کردم زیرا خیامی را مرد بسیار خوبی میشناختم. خانم گفت من یک دست مبل از این مرد میخواهم که در شرایط فعلی که اسم و رسمی پیدا کردهایم و آدمهای مهمی به منزل ما رفت و آمد دارند، بتوانیم آبرومند پذیرایی کنیم؛ درحالیکه مبلهای منزل شکسته و خراب هستند. اما خیامی همیشه میگوید برای خرید ماشینآلات برای کارخانه نیاز به پول دارد و مبل اولویت نیست. برایم خیلی جالب بود که صنعت خودرو طوری است که هرکسی وارد این عرصه میشود عاشق آن میشود و تمام دار و ندار خود را در آن هزینه میکند. خیامی هم این کار را کرد؛ هرچه داشت، در ایرانناسیونال هزینه کرد.» اینها خاطرات رضا نیازمند بنیانگذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران از برادران خیامی است، کسانی که از گاراژی کوچک در مشهد شروع کردند و با پشتکار بسیار کارخانهای را بنا کردند که هنوز هم هر روز صبح آن دهها هزار نفر را به چهارراه ایران خودرو میکشاند، چهارراهی که در واقع باید نامش ایران ناسیونال باشد.
رضا نیازمند در کتاب خاطرات خود (تکنوکراسی در ایران) و مصاحبههای متعدد از جمله با مجله «آیندهنگر» داستان گرفتن مجوز برادران خیامی را اینگونه تعریف میکند: «یک روز منشی من گفت که دو نفر درخواست ملاقات با من را دارند که من آنها را نمیشناختم. وارد که شدند خود را معرفی کردند؛ احمد و محمود خیامی. گفتند آمدهایم پروانه ساخت اتومبیل بگیریم. در پاسخ به پرسش من که آیا توانایی یا تجربه ساخت اتومبیل را دارید، گفتند ما یک گاراژ در مشهد داریم و هر نوع اتومبیل را تعمیر میکنیم. اتومبیلی را داغان و دوباره سوار میکنیم و با آن آشنایی کامل داریم، فقط دنبال گرفتن پروانه هستیم تا اتومبیل تولید کنیم. برای این کار هم ۲ میلیون تومان سرمایه داریم. که البته سرمایه کمی بود. گفتند که برای شروع وام میگیریم. وقتی علاقهمندی زیاد و واقعی آنها برای راهاندازی این کار را دیدم، خواستم سرمایه بیشتری جمع کنند و به آنها قول دادم که با بانک توسعه صنعت صحبت کنم تا به آنها وام بدهد و زمینه لازم برای کسب لیسانس از یک سازنده اروپایی را فراهم کنم که اتومبیل آن شرکت را بسازند. چند روز گذشت و من در روزنامه خواندم که «دکاوه» ورشکسته شده و اعلام کرده که تمام کارخانهاش را میفروشد و حاضر است تمام کارخانه خود را به هر محلی که خریدار بخواهد منتقل کرده و آنجا دوباره کارخانه را سرپا کند. برادران خیامی را خبر کردم که با «دکاوه» که اتومبیل آبروداری بود وارد مذاکره شوید که پذیرفتند. حدود ۲۰ روز بعد با یک قرارداد آمدند که یعنی «دکاوه» را خریدهاند. قبل از رفتن برای قرارداد به آنها گفته بودم که قرارداد را مشروط کنند به تصویب وزارت صنایع و معادن که اگر نخواستیم من بزنم زیرش و برای اسم شما مشکلی پیش نیاید که آن ماده را نیز لحاظ کرده بودند. تاکید کردم که مجوز این قرارداد فقط برای این به شما داده شد که شروعی برای ساخت اتومبیل در ایران باشد زیرا آن زمان طبق قوانینی که وجود داشت ورود دستگاههای قدیمی ممنوع بود. دستگاههای این کارخانه سالها درحال کار بودند و واردات آنها به کشور فقط بهعنوان نقطه شروع مجوز گرفت. در این مدت من تمام تولیدکنندههای خودرو در دنیا را بررسی میکردم که ببینم کدامیک حاضر است خودروی خود را در ایران تولید کند نه اینکه مثل مرسدس بدنه، شاسی و موتور را جداگانه وارد کشور کند و فقط سرهم کردن این سه تکه در کشور انجام شود.»
انتهای پیام/