محمدمهدی ادیبی در یادداشتی برای سراج24 نوشت:
اولین باری که او را دیدم، از برنامهاش برای لاغر شدن گفت. شاید هم در ملاقات دوم بود. اولین فرزندش داشت به خانهی بخت میرفت و او میخواست سنگ تمام بگذارد. البته برای هیچ کدام از کارهایی که میخواست انجام دهد برنامه نداشت. تنها برنامهای که خیلی روی آن تاکید میکرد؛ لاغر شدن و رسیدن به وزن مناسب تا قبل از مراسم عروسی بود. یادم هست که خیلی هم خوب شروع کرده بود، اما...
دو روز پیش نوهی کوچکش را دیدم که تلو تلو خوران راه میرفت. البته بچهی آخرین فرزندش بود. به قول خودش؛ همه ی فرزندانش را به خانهی بخت فرستاده بود و خودِ نگونبختش نتوانسته بود به هیچ کدام از خواستههایش برسد. ظاهرش از آن روزها فربِهتر شده بود و همزمان با غُصه خوردنش، تنقلات هم میخورد!
او را میشناختم و مشکلش برایم مشخص بود. مشکلی که عمدهی ما با آن دست به گریبان هستیم.
پروندههای ناتمام
ماجرا از آن جا آغاز میشود که ما در موضوعی احساس نیاز میکنیم و برای انجام آن برنامهریزی خوبی هم انجام میدهیم. از آنجا که اهتمام داریم همه چیز باید به بهترین صورت انجام شود، تمام امکانات و مقدمات کار را در بهترین صورت آن فراهم میکنیم و به استقبال برنامه میرویم.
با تمام قدرت و انرژی، کار را شروع میکنیم و پرنشاط آن را ادامه میدهیم. اما هنوز در ابتدای راه هستیم که خسته و دلزده میشویم؛ آرام آرام آن را رها میکنیم، پروندهاش را به بایگانی میفرستیم و سراغ کار بعدی میرویم.
اگر به بایگانی ذهنمان رجوع کنیم، پروندههای نیمهکارهی زیادی را در تقویم زندگیمان پیدا میکنیم که هرکدام را با ذوق و شوق وصف ناپذیری گشوده بودیم، اما در همان ابتدای کار، آن را در ورطهی فراموشی رها کردیم.
برنامههایی که برای آموزش زبان داشتیم؛ برنامه های آمادگی جسمانی و ورزشی؛ برنامههای کتابخوانی و مطالعاتی؛ عهدهایی که با خودمان بسته بودیم؛ وعدههایی که به دیگران دادیم والخ؛ همه در ابتدای راه مانده و ما واماندهایم!
چرا این اتفاق میافتد؟
ما آدمهایی خوش استقبال و بَد بدرقهایم. در ابتدای کار، بیشترین و بهترین امکانات را فراهم میآوریم و با جدیت و شدت هم شروع میکنیم، اما وسط کار درمیمانیم.
برای دچار نشدن به چنین وضعیتی، 4 نکتهی کوتاه را به کار ببندید:
1. ما عموماً «چشم انداز» درستی از برنامهها و کارهایی که میخواهیم انجام دهیم، نداریم و به خاطر تصورات نادرستمان، دچار غافلگیری در حین کار میشویم. اگر میخواهید دچار چنین وضعیتی نشوید؛ تمام ابعاد کار را قبل از شروع آن بسنجید و از تجربهی عاقلانه ی دیگران در آن زمینه استفاده کنید. برای انجام هر برنامه و کاری، توانایی خودتان را در آن کار در نظر بگیرید و مراقب باشید که سنگ بزرگ بر ندارید. این که شما میخواهید اهل کتابخوانی شوید، کار بسیار خوبی است؛ اما این کار را با مطالعهی پانزده جلدیِ «تاریخ ویل دورانت» شروع نکنید.
2. کار را سنگین شروع نکنید. سعی کنید که انرژیتان را به طور یکسان در طول برنامه توزیع کنید. فشار ناشی از تخلیهی انرژی یکباره در ابتدای کار، سبب دلزدگی و تنفر از آن کار میشود. به یاد داشته باشید: «رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود».
3. قبل از هر اقدامی به این نکته توجه کنید که «هر کاری سختیِ خودش را دارد». نگاه آغازین ما به هر کار یا برنامهای، نگاهی شیرین و دلچسب است؛ اما کم کم از شدت این شیرینی کاسته میشود و واقعیتِ کار و سختیهای آن نمایان خواهد شد. مواجهه با سختیها را جزئی از برنامه و کار خود بدانید و با مشاهدهی آن ها دلسرد نشوید. این کار آنقدر برای شما مهم بوده که برای آن برنامهریزی کردهاید؛ پس مانند آدامس با آن برخورد نکنید و بعد از پایان طعم شیرینش، آن را دور نیندازید.
4. اصول رفتاری در هر برنامه و کار را رعایت کنید. در هر کاری (علی الخصوص کارهایی که جنبهی شخصی دارد)، قرار دادن سیستم مراقبه و نظام پاداش و تنبیه، بسیار مؤثر است. قبل از شروع کار، با خودتان شرط کنید که به برنامهتان متعهد میمانید. در طول روز سعی کنید که مراقب این تعهدتان باشید و در پایان هر روز، به محاسبه کارهای مرتبط با برنامهتان بپردازید. اگر متعهد به برنامهتان بوده اید، پاداشی برای خودتان در نظر بگیرید و اگر هم از آن تخطّی کردید، جریمهی متناسب با آن در نظر بگیرید. با انجام این کار، کم کم تعهد به کار و برنامه در شما تثبیت خواهد شد.
نکته و جملهی پایانی اینکه: در هر برنامهای که دارید؛ «کار امروز را به فردا نیندازید». این جمله را قدیمیها بارها به ما گفتهاند. امروزیاش را من به شما میگویم: «شنبه را از تقویم خود حذف کنید!»
اگر میخواهید کاری کنید، وقتش همین الان است؛ بسم الله ...