گروه فرهنگی سراج24: آتش به اختیار واژه جدیدی نیست البته استفاده آن برای فرهنگ جدید است. رهبر انقلاب در دیدار با دانشجویان و فعالان تشکل های دانشجویی تاکید کردند که وقتی اولویت دستگاه حکومتی برای انجام کار فرهنگی جا به جا می شود و مثلا دنبال پخش فلان آهنگ از تلویزیون هستند این یعنی مرکز فرمان دهی دستگاه محاسبه اش آسیب دیده است، در چنین شرایطی دانشجویان و فعالان تشکل های دانشجویی به عنوان افسران جوان جنگ نرم برای انجام کارهای فرهنگی «آتش به اختیار» هستند.
آتش به اختیار فرهنگی شاید واژه جدیدی باشد اما قطعا مفهوم جدیدی نیست. جوانان انقلابی نه تنها از زمان انقلاب که از پیش از پیروزی انقلاب بصورت خودجوش کار فرهنگی کردهاند. از چاپ و انتشار جزوه ها و اطلاعیه های امام خمینی گرفته تا همین حالا و برگزاری اردوهای مختلف جهادی سازندگی، پزشکی، آموزشی و پرورشی در سراسر کشور و برگزاری جشنوارههای مردمی فیلم و ... هیچکدام از این کارها در هیچ سازمانی نمی گنجد، همه چیز از قلب پاک و اندیشه پر دغدغه یک جوان مومن انقلابی بر می آید.
حالا این عناوین را دیگر نمی شود شمرد،عناوین کارهای خودجوش فرهنگی بسیار فراتر از چیزی است که بشود آن ها را در سندی جمع کرد. البته شاید چند روز بعد کسی بیاید طرحی بدهد به یک مجموعه دولتی و بگوید که می خواهد همه اقدامات خودجوش فرهنگی را رصد و حمایت کند، قطعا موفق خواهد شد یک سازمان بی خاصیت را ایجاد کند و مثل همه بنشیند و کار اداری معمولی اش را انجام دهد، حتی در مواردی برای اجرا و انجام حرکات خودجوش فرهنگی دست انداز هم ایجاد می کند! آتش به اختیار نه سازمان می خواهد نه جشنواره.
مرتضی کارشناس IT است. او می گوید که پس از انجام خدمت سربازی اش منتظر پست اداری و نشستن پشت میز نشده است. سرحال و پر انرژی سراغ پیک موتوری می رود و به سختی کار می کند. دست از کار نمی کشد و کاری به شان و پرستیژ و این حرف ها ندارد. او می داند که باید رزق حلال درآورد. باید پول درآورد و زندگی خودش و خانواده را بگرداند.
مرتضی بعد از مدتی با حداقل سرمایه یک مغازه فلافل فروشی راه میاندازد. او می گوید کارشناسی IT است اما حالا با جبر روزگار کارشناس فلافل شده است.
مرتضی حالا 14 کارگر در مغازه فلافل فروشی اش دارد. چیزی که در مغازه او خیلی به چشم می آید، ذکر و نام شهدا است. آنها نمازشان را اول وقت و به جماعت اقامه می کنند. دور تا دور مغازه را با عکس شهدا پر کرده و همه حرف ها از شهداست. می گوید در تابستان ها نوجوان های زیادی می آیند تا آنجا مشغول کار شوند و او هم آنها را به جایی دیگر معرفی می کند ولی نوجوان ها میلی به کار ندارند و میگویند که فقط این مغازه فلافل فروشی است که بوی شهادت میدهد.
مرتضی 30 تا تخته شاسی از عکس شهدا برای نصب در دیوارهای مغازهاش سفارش داده اما وقتی همه چیز حاضر میشود، 18 تابلو همان ابتدا هدیه میشود. مرتضی میگوید: «شهدا حلقه وصل قرتی و لوتی و من زپرتی شدن» .
آتش به اختیار فرهنگی در گوشه گوشه شهر جریان دارد. مغازه فلافل فروشی مرتضی یکی از آنهاست.