به گزارش سراج24،راستش از اول همه چیز را میدانستم، اینکه سهم دیدار تو در اربعین نصیب خواص میشود و اینکه اربعین از حرمت جا میمانم، این را دلم به من گفته بود، ولی ای لب شیرین، جواب تلخ سر بالا چرا؟!...
شنیدهام راه حرمت طولانی است و مسافران این راه بسیار...
زائرانت هم خستهاند و هم عاشق...
خیابانهای منتهی به حرمت هم پر است و هم خالی، پر از زائرانی که خود را به تو رساندهاند و خالی از منهایی که از حرمت جا ماندهاند...
هزار و چهارصد و پنجاه و دو ستون فاصله از نجف تا کربلاست؛ هزار و هزار و هزار قطره اشک سهم من که جا ماندهام...
آنان که دیدهاند حال و هوای موکبهایت را و چشیدهاند طعم چاییهای عراقی، قیمه نجفی و هامورهایت را، بارها برایم توصیف کردهاند ولی، شنیدن را چه سود؟!...
دوستانم باز هم کوله بر دوش، راهی دیارت شدهاند و این منم که باز هم ماندهام تنها، سلامم را حتما به تو خواهند رساند، اگر دوست داشتی، جوابی...
خبر پیچیده است که مردمان مذاهب دیگر را هم به سوی کربلایت کشاندهای، ندیده بودم تا کنون عشقی اینچنین کاری!...
حرارت عشقت همه جا را برداشته است، شعلهاش اندکی دیگر بالا بگیرد جهان را ...
گر چه کوله بار سفر بر دوش ندارم، راهی حرمت نیستم، موکبهایت را ندیدهام، ستونهای مسیر حرمت را نشمردهام، طعم هامورهایت را نچشیدهام ولی، دلم را حوالهات کردهام، همراه با زائرانت، ستون به ستون، قدم به قدم، نفس به نفس...
وه از این عمرهای کوته بیاعتبار... اگر عمرم توان دیدن بهشت زمینیات را به من داد حتما روزی به سراغت خواهم آمد، اگر نداد...
وعده دیدار ما به همان روز و همان ساعت نامعلوم دلنشین...
منبع:فارس