به گزارش سراج24؛ امام حسن عسکری(ع) در میان دیگر امامان معصوم(ع) کوتاهترین دوران امامت را داشتند. البته دوران کوتاه امامت ایشان در زمان بسیار حساسی واقع شده بود؛ چراکه دستگاه خلافت عباسی که از گوشه و کنار خبر یافته و شنیده بود که فرزند امام حسن عسکری(ع) آخرین حجت و گستراننده عدل الهی بر روی زمین است، درصدد شناسایی و به شهادت رساندن فرزند آن بزرگوار بود. خفقان شدید خلفای عباسی و حصر خانگی امام(ع) باعث شده بود که ایشان به سختی با شیعیان در ارتباط باشند و تنها با بهرهگیری از راههای دشوار ارتباطی با تعداد اندکی از اصحاب خاص خود ارتباط برقرار کنند.
امام حسن عسکری(ع) از برترین و والاترین حجج الهی و شاید ناشناختهترین ایشان در میان مردم هستند. اگرچه برخی دلایل ظاهراً مقبول را برای این ناشناختگی میتوان برشمرد (مانند عمر کوتاه و دوران امامت بسیار کوتاه حضرت و همچنین حصر و حبس ایشان، آن هم در دورانی پرخفقان) اما به نظر میرسد این دلایل فقط در مقام صدور معارف مؤثر باشد؛ لذا شاید بیاهمیتی شناخت و شناساندن حجتهای خدا برای بسیاری از متدینین بهویژه مبلغان دین و اصحاب رسانه، علت اصلی عدم ترویج همان معارف بهظاهر اندک باشد. در مظلومیت امام حسن عسکری(ع) همان بس که ایشان آنچنان از سوی دستگاه خلافت عباسی تحت نظر و در حصر بودند که مجبور شدند فرزند گرامیشان امام زمان(عج) را از دیدگان مخفی کنند که جز تعداد اندکی از اصحاب، هیچکس از وجود چنین فرزندی اطلاع نداشت.
امام حسن عسکری(ع) در روز جمعه، هشتم ربیعالثانی سال ۲۳۲ هجری قمری در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار آن حضرت امام هادی(ع) و مادر مکرمه ایشان بانوی عارفهای بود که به نامهای «سلیل»، «حدیثه» و «سوسن» خوانده میشود. مدت امامت امام حسن عسکری(ع) شش سال بود که از سال ۲۵۴ هجری قمری آغاز و در سال ۲۶۰ با شهادت آن حضرت پایان یافت.
امام حسن عسکری(ع) در طول مدت زندگانی و بهویژه در دوران امامت خویش به واسطه مبارزه با طاغوتهای زمان در تبعید و زندان و تحت نظر به سر میبرد و سرانجام در روز هشتم ربیعالثانی سال ۲۶۰ و در ۲۸ سالگی در شهر سامرا و از سوی احمد معتمد، پانزدهمین خلیفه عباسی به طرز مرموزی مسموم و به شهادت رسید.
آن امام همام در دوران کوتاه امامت خویش اثرات فراوانی را در جامعه داشتند. سیره عملی و اجتماعی امام(ع) در دوران امامتشان نشان میدهد که آن بزرگوار در شرایط سخت حصر و زندان نیز به دنبال حل مسائل و مشکلات اجتماعی جامعه مسلمین به ویژه شیعیان بودند. امام عسکری(ع) در حساسترین لحظاتی که حاکمیت و جامعه مسلمین دچار بحران و درماندگی میشد، به میان آمده و جامعه را از مشکلات و بحرانهای عمیق نجات میدادند.
پس از امامت و شهادت امام رضا(ع) به تدریج و اندک اندک ائمه شیعه به دلیل شرایط سیاسی و خفقان دستگاه حاکم خیلی کمتر در معرض دید شیعیان قرار گرفتند و شاید بتوان گفت که حصر و زندانی شدن امام حسن عسکری(ع) نیز زمینهای برای آمادگی جامعه در رابطه با غیبت امام زمان(عج) از دیدگان بود.
امام عسکری(ع) در طول ۲۸ سال عمر پربار خویش علاوه بر اینکه در تداوم راه نبوت و امامت نهایت تلاش خود را به کار گرفتند و با تربیت شاگردان ممتاز و رهنمودهای خردمندانه خویش شایستهترین خدمات را به امت اسلامی عرضه کردند، به عنوان امام و غمخوار امت از هیچ کوششی در راه رفع گرفتاریها و مشکلات مسلمانان به ویژه شیعیان فروگذار نکردند.
حسن بنظریف کوفی، یکی از یاران امام عسکری(ع) در شهر بغداد ساکن بود. وی میگوید که در ذهن من دو سؤال بود که میخواستم به صورت مکاتبهای از امام عسکری(ع) سؤال کنم. هنگام نوشتن نامه یکی از مسائل را فراموش کردم، اما مسئله دیگر را طرح کرده و از محضر آن حضرت خواستار پاسخ شدم.
سؤال اول من این بود که حضرت قائم(عج) هنگام ظهور در میان مردم چگونه و در کجا داوری و قضاوت خواهد کرد؟ و میخواستم در مورد معالجه تب ربع (که یک روز در میان به سراغ بیمار میآید) دوایی از آن حضرت طلب کنم، ولی فراموش کردم.
جواب نامهام که آمد نوشته بود، از چگونگی قضاوت امام قائم(عج) پرسیدی. چون او قیام کند، به علم خود در میان مردم داوری کند مانند داوریهای حضرت داود(ع) و گواه نخواهد و میخواستی از علاج بیماری تب ربع بپرسی و فراموش کردی، برای معالجه تب، این آیه را در ورقهای بنویس و به همراه شخص بیمار قرار بده «یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ». طبق فرموده امام عسکری(ع) این آیه را نوشته و به همراه بیمار گذاشتم و بهبود پیدا کرد.
* نجات جامعه از بحرانهای سرنوشتساز
در دوران امامت امام عسکری(ع) در سامرا قحطی سختی پیش آمد. معتمد خلیفه وقت فرمان داد تا مردم به نماز استسقاء(طلب باران) بروند. مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلی رفتند و دست به دعا برداشتند، ولی باران نیامد. روز چهارم جاثلیق (پیشوای اسقفان مسیحی) همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت. یکی از راهبان هر وقت دست به سوی آسمان بلند میکرد، بارانی درشت فرو میبارید. روز بعد جاثلیق همان کار را کرد و آن قدر باران آمد که مردم دیگر تقاضای باران نداشتند. همین مسئله موجب شگفتی و شک و تردید و تمایل به مسیحیت در میان بسیاری از مسلمانان شد و جامعه اسلامی در آستانه یک بحران سرنوشتساز و خطرناک قرار گرفت.
این وضع برخلیفه ناگوار بود، پس به دنبال امام عسکری(ع) فرستاد و آن گرامی را از زندان آوردند. خلیفه به امام عرض کرد که امت جدت را دریاب که گمراه شدهاند! امام(ع) فرمودند که از جاثلیق بخواه فردا سهشنبه به صحرا برود. خلیفه گفت: «مردم باران نمیخواهند، بنابراین به صحرا رفتن چه فایدهای دارد؟» امام(ع) فرمود: «برای آنکه انشاءالله شک و شبهه را برطرف کنم». خلیفه فرمان داد و پیشوای اسقفان همراه راهبان سهشنبه به صحرا رفتند. امام(ع) نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمدند. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند، آسمان ابری شد و باران آمد.
امام(ع) فرمان داد دست راهب معینی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوست، بیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوانهای آدمی یافتند. امام(ع) استخوان را گرفت و در پارچهای پیچید و به راهب فرمود: «اینک طلب باران کن». راهب این بار هم دست به آسمان برداشت، اما ابر کنار رفت و خورشید نمودار شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام(ع) پرسید که این استخوان چیست؟ امام(ع) فرمود: «این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی از پیامبران برداشتهاند و استخوان پیامبری ظاهر نمیشود جز آنکه باران میآید». امام(ع) را تحسین کردند و استخوان را آزمودند و دیدند همانطور است که ایشان میفرماید.
* پاسخ به پرسشهای روز
یکی از مهمترین موارد در سیره اجتماعی امام عسکری(ع) پاسخگویی به شبهههای فرهنگی و دینی جامعه بود. ابوهاشم جعفری میگوید که روزی ابوبکر فهفکی از امام یازدهم(ع) پرسید که چرا زن بینوا در ارث یک سهم و مرد دو سهم میبرد. امام(ع) فرمود: «چون جهاد و پرداخت مخارج به عهده زن نیست و نیز پرداخت دیه قتل خطا بر عهده مردان است و بر زن چیزی نیست».
ابوهاشم در ادامه بیان کرد که من پیش خود گفتم که قبلا شنیده بودم ابن ابیالعوجا از امام صادق(ع) همین را پرسید و همین جواب را شنید. در این هنگام که از قلب من چنین سخنی خطور کرد، حضرت رو به من کرده و فرمود: «آری! این سؤال ابن ابیالعوجاء است و وقتی سؤال همان است، پاسخ ما نیز همان خواهد بود. اول و آخر ما در علم و منزلت مساوی هستند و برای رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع) فضیلت و امتیازشان ثابت است».