نکته: سیدسقا را خیلیها در تهران، در مراسمات دینی و مذهبی و راهپیماییها و... دیدهاند و میشناسند. روزی خاطرهای جالب و البته بسیار قابل تأمل تعریف میکرد. او میگفت: روزی در کوچهای میرفتم. دیدم ظاهراً کسی مرده است و اطرافیان میت زیاد به انجام مراسم تشییع وارد نیستند. من رفتم و به آنان کمک کردم و جلوی جنازه ذکر تشییع؛ «به شرف لا اله الا الله و...» را گفتم و جمعیت تکرار کردند. گذشت تا اینکه روز سوم در ختم آن مرحوم در مسجد محلهشان شرکت کردم. دیدم مداح جوانی خاطرهای را با آب و تاب از روز تشییع آن مرحوم و از قول فرزندش نقل میکند و میگوید: آری. میگویند سیدبزرگواری را دیدهاند که در تمام مراحل تشییع این مرحوم شرکت کرده و... تا رسید به اینجا که گفت: گویا آن سید بزرگوار (نعوذبالله) امام عصر(عج) هستند و ادامه داد که باید هم امام زمان تشییع این مرحوم بیاید و... سید سقا میگفت: من یواشکی کلاه سبز سیدیام را از سرم برداشتم و پنهان کردم و یواش از مسجد فرار کردم تا مبادا...!
نظر: این خاطره به خوبی بزرگنماییها و غلوگوییها و دروغبستنها و... برخی معدود مداحان بیتجربه و بیتعهد را آشکار میکند و نشان میدهد که باید بسیار مواظب بود که مبادا چنین روایتهای نامستندی آن هم با چاشنی غلوگویی و دروغ، مقدسات و ارزشها را به بیراهه بکشاند و مستمسکی به دست دشمنان اسلام بهویژه وهابیت بدهد. برخی مداحیهای اشتباه و غیردینی و نامستند، این روزها بهانههای زیادی به وهابیت برای کوبیدن شیعه داده است. باید بسیار دقت کرد، چراکه باید پاسخگو باشیم.
روایتی نامستند...؟!
0نظر