نکته: پارچه لباسش را داد دست رجبعلی خیاط و گفت: آقا! این را برای من بدوز. ایشان نگاهی به پارچه انداخت و گفت: این بخشش یک روز و آن بخش هم یک روز و آن هم نصف روز وقت میگیرد و میشود دو زار و دهشاهی.
قرار را گذاشتند و لباس را دوخت و دو روز و نیم دیگر آمد و لباسش را گرفت و دو زار و دهشاهی را به رجبعلی خیاط داد و سریع رفت بیرون که متوجه شد شیخ رجبعلی خیاط تا سر کوچه دویده دنبالش که صبر کن. گفت: چی شده؟
شنید: این دهشاهی را بگیر. چون فکر میکردم دو روز و نیم طول میکشد ولی دو روز بیشتر طول نکشید. رجبعلی گفت: آقا! خب من راضیام. حالا شما سریعتر کار کردی. شیخرجبعلی خیاط پاسخ داد: نه من برای خودم اینجوری معین کردم. اینقدر کار اینقدر دستمزد دارد. الآن پیش خودم بیانصافی است یک دهشاهی از تو بگیرم.
نظر: آیا ما هم در رعایت حقالناس اینگونهایم؟! آیا تجار و کسبه ما هم اینقدر دقیق و عادلانه معامله میکنند؟! چرا خیلی وقتها با اینکه پول و درآمد زیادی هم کسب میکنیم اما برکتی در زندگیمان نمیبینیم. آرامش نداریم؟ بچههایمان خوب تربیت نمیشوند و دغدغهمان شدهاند و... یکی از دوستان از قول آدم سرمایهداری که بیحساب و کتاب سر این و آن کلاه گذاشته و سرمایهای جمعآوری کرده بود نقل میکرد که با گریه به او میگفت: حاضرم نصف ثروتم را بدهم و پسرم سر به راه شده و از موادمخدر و بیآبروییهای دیگر دست بردارد! مگر نه این است که ظهور فرزندان ناخلف، همان عکسالعمل برخوردهای غیرشرعی و اخلاقی ما در کسب و کار و... در زندگی هستند؟!