سراج24، محمدمهدی ادیبی/ «کمالطلبی» و «ایدئالخواهی» یکی از ویژگیهای درونی انسان است که اگر در جای مناسبِ خود به کار نرود، به «وسواس» کشیده میشود و به میزان شدتی که دارد، زندگی ما را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
وسواس دو نتیجهی بد دارد؛ اولین و قطعیترین نتیجهی وسواس این است که مانع و ترمزِ حرکت و پیشرفت شما میشود و آنقدر شما را به خود مشغول میکند که کم کم، موضوع اصلی را به حاشیه میبرد و حاشیههای غیرضروری را به مسألهی اصلیِ شما تبدیل میکند.
دومین نتیجهی وسواس این است که کارتان را برای شما خوب جلوه میدهد و چنان شما را گول میزند که تصور کنید در حال انجام یک کار به بهترین نحو هستید.
وسواس مستقیماً از جانِ شما تغذیه میکند و روح شما را میخراشد. (این که گاهی ممکن است چه بلایی سَرِ اطرافیان ما بیاورد؛ بماند!)
در دوران تحصیلی، دوستی داشتم که وسواس عجیبی در تمیزی و زیباییِ جزوههایش داشت. برگهها و دفترهای یادداشت او حتماً باید به فرم خاصی که مدّ نظرش بود، تهیه میشدند. اگر مجموعهی خودکارهای رنگیاش جور نبود، جزوه نمینوشت و از این بابت بسیار رنج میکشید. کوچکترین خط خوردگی و اشتباه در نوشتن، برایش ناراحت کننده بود و اگرچه روی آن را با لاک غلط گیر میپوشاند؛ اما به راحتی میشد عدم رضایت را در چشمانش دید.
شاید دیگران نمیدانستند؛ اما من میدانستم که موقع خواندن جزوه هم آرام و قرار نداشت و شب امتحان از دیدن بعضی ایرادهای نوشتاری، خاطرش مکدّر میشد.
با اطمینان میتوانم بگویم که جزوههایش بیشتر به درد دیگران خوردند و برای خودش جز زحمت چیزی نداشتند.
همانطور که پیشتر هم گفتم؛ وسواس مانند یک ترمز عمل میکند. گاهی اوقات برای انجام یک کار به بهترین نحو؛ دچار چنان وسواسی میشویم که قدم از قدم بر نمیداریم.
به ذهن خود رجوع کنید! چقدر فکر و ایده به ذهنتان خطور کرده که در همان بادیِ امر _ به خاطرِ وسواس در تهیهی بهترین مقدمات_ کم کم از انجامش دلسرد شدید و در همان آغاز کار، آن را در گوشهای رها کردهاید؟
اگرچه وجود کیفیت در کار و انجام آن در بهترین حالتِ ممکن، امری درست و عقلانی است؛ امّا «وسواس» موجب میشود که اصلاً "کار"ی صورت نگیرد که بخواهید در مورد کیفیتِ آن فکری کنید.
بسیاری از نویسندگان، کارگردانان و تولید کنندگانِ برجسته در عرصههای مختلف _اگرچه سعی و تلاش خویش را انجام دادند_ اگر میخواستند از همان ابتدا وسواس به خرج دهند؛ نه هیچ اثری از آنها میماند و نه پیشرفت میکردند. حتی نویسندهی این سطور هم مدعی نیست که یادداشتی بدون ایراد نوشته است.
رها شدن از وسواس، کار سادهای نیست. شما باید گام به گام از خواستههای وسواسگونهتان دست بردارید و البته این کار را به صورت مستمر انجام دهید.
اگر حالتِ وسواسیِ شما، این نگاه را برایتان آورده که در کار خود دقیق و تمیز هستید؛ بهتر است که به تجربههایتان نگاهی بیاندازید و ببینید که واقعاً چقدر «پیشرفت» کردهاید؟ به این فکر کنید که آیا مسأله و موضوعِ اصلیِ شما، همین چیزی است که به صورت افراطی روی آن تعصب پیدا کردهاید؟
اگر پاسختان مثبت است؛ به راهتان ادامه دهید و اگر پاسختان منفی است؛ از سختگیریهای بیجا دست بردارید و به پیشرفتتان فکر کنید. به این فکر کنید که استعداد و توانمندیهای شما در زندانی به نامِ «وسواس» گیر افتادهاند و تنها شمایید که میتوانید آنها را نجات دهید.
برای رها شدن از این زندان، از زنجیرهای کوچک شروع کنید و بندهای نابجا را از خود باز کنید. کمی مسائل را سهل و راحتتر ببینید و مطمئن باشید که چیز خاصی را از دست نمیدهید.
حتی اگر کمال گرا هم باشید؛ باید بتوانید کاری را شروع کنید، ادامه دهید و به انجام برسانید.
این نکته را به یاد داشته باشید که «کمال»؛ انتهای کار است، نه ابتدای کار.
انتهای پیام/