سراج24، امیر حیدری/ ترامپ تحریمها را برگرداند، آنچه همه فکرش را میکردیم اتفاق افتاد، اما چیزهایی که در پستوی روابط بینالملل و کارتلهای قدرت و سرمایهداری در جریان است - فارغ از نشتِ حسابشدهی رسانهای – هیچگاه به فهمِ ما محصورانِ رسانههای رسمی نخواهد آمد. اتفاقا بر خلاف تصور ظاهری از هیچ تئوری توطئهای نمیخواهم صحبت کنم. مساله یک فرآیند طبیعیِ وابسته به اقتصاد است و راهی که سرمایهداری و شبهسرمایهداری میپیماید تا درکِ متافیزیکیِ ما از «توطئه» و «سیاست» را بسط بدهد و نقدهای به ظاهر دمِ دستی و ساده و نوعی استکبارستیزی خودخواسته را جریان بدهد. سیاست و هرآنچه در پارادایم و حوزهی آن اتفاق میافتد در واقع سرپوشی است بر روابط اقتصادی و از همین منظر «مارکس» جوهر امپریالیسم را در کاپیتالیسم و انباشت سرمایه دانست و تحلیلی از مناسبات تودهها و محرّکهای تاریخی آنها ارائه داد.
سرمایهداری نه تنها با سیاست و توطئه، بل به انواع وسائلی که در اختیار دارد و مهمتر از همه، با الگویی داروینیستی و به منظور تنازع بقا ضدّ خودش را خواهد ساخت. کما اینکه سوسیالیسم نیز با نگرانیهای انباشت سرمایه دست و پنجه نرم میکرد و لنینیسم و استالینیسم هم گرچه از خواستگاهِ چپِ انقلابی برخواستند اما به نوعی سرمایهداریِ دولتی رسیدند که بلایش برای تودهها از سرمایهداری بازارِ آزاد و فئودالیته خانمانسوزتر بود. یعنی از چپِ رادیکال تا راستِ محافظهکار و راستِ لیبرال همه در نزاعی برای بقای سرمایهداری بودند.
اشتباه نکنید! پای هیچ جریانِ پشتِ پردهای در میان نیست. به توطئه هم فکر نکنید. اصولا شدّت و پیچیدگی روابط در کلانجوامع آنقدر هست که با یک روبرد مرداک و لابی صهیونیسم و ... کار را جمع نکنیم. گرچه اینها هست اما به خیال خامِ خودشان و دشمنانِ خامشان است که فکر میکنند نظام ارادهها و فردیّتها و جوامع، امری آنچنان بسیط و سادهاند که با یک اصطلاحِ آبکیِ «مدیریت جهانی» جمع شوند.
توسعه و سرمایهداری بعد از جنگ جهانی دوم در آمریکا شکل میگیرد و در جایی دیگر مدل توسعهی اروپای غربی غالبا با دولت رفاهی و سوسیال دموکراسی سامان پیدا میکند. انباشت سرمایه لاجرم به تراکم و شکاف طبقاتی خواهد رسید، پس از نظر سوسیالیسم انقلاب یا رفرم در جوامع سرمایهداری امری تردیدناپذیر است. اما آیا سرمایهداری نمیتواند زمین عوض کند؟ انقلاب که هیچ، حتی رفرم و اصلاحات بر پیکرهی سرمایهداری زخمهایی بیمرهم خواهد زد، آنچنان که «پرستوریکا» شوروی را تار سرحد فروپاشی برد. غافل از اینکه آلترناتیوِ سرمایهداریِ دولتیِ شوروی، کشورهای تقسیم شده از آن بودند. یعنی هر جا سرمایه حرف اول را بزند ملیّت، دین، عقیده و هر ایده و ایدئولوژی دیگری برایش وسیله خواهد شد.
آیا سرمایهداری شبهخصوصی آمریکا آلترناتیوی برای خود ساخته است؟! آنچنان که سرمایهداری دولتیِ شوروی برای خود تدارک دیده بود. پس آنگاه سهامدارانِ اصلیِ سرمایهداری با تغییر زمین، تغییر سیاست نخواهند داد؟ سرمایهداری همچون ترامپ چرا به درونگرایی روی آورده است و حتی با اروپا چالش میکند؟. آیا ترامپ با تمام وجود میخواهد سرمایهداری را در آمریکا نگاه دارد و آیا آمریکا در پایانِ راهِ میزبانیِ سرمایهداری است؟ در آنصورت کدام خاک و کدام مردماند که مستعد میزبانی از سرمایهداریاند؟ رفتار ترامپ در قبال ایران – و حتی اروپا – نقطهی عزیمتی است برای تحلیلی تازه از سرمایهداری. تحلیلی که باید از توطئه معنای واقعیاش را مراد کند تا بفهمد آنچه منطقِ دنیای مادّی است، همانا سرمایه است. توطئه در معین به معنیِ آماده کردن، زمینهسازی و مقدمه چیدن برای انجام کاری آمده است و پیوستهای متافیزیکی به توطئه، فارغ از قضاوت در باب راست یا دروغش به نوعی انفعال خواهد انجامید، انفعالی سیستمی.
با این درک و همراه با این سوالات، چالش ما با امپریالیسم گویا هنوز از همان سرچشمه آب میخورد و این با اقتضائات و تحلیلی امروز تعارضاتی ساختاری دارد، مگر اینکه مدخلی بر توطئه را از همین خاک آغاز کنیم و اندیشهی جمود سیاسی که همواره با شعار – و گاها شعر – صدای خود را بلند کرده است را آگاهانه نقد کنیم. نمیدانم مطلب درست طرح شد یا نه، اما من اساسا توطئه را به صورتی ساختاری طرح کردم، نه با مافیا و جمعیتی خاص، به سبکِ ژانرِ معمایی. جامعه سرمایهداری مثلِ یک تابع عمل میکند. یعنی ورودیها و عملکردهایی که بر روی آن انجام میگیرد و خروجیها و کاربریهایش همه واجد یک نوع نظم سیستمی هستند. نه تنها جامعهی سرمایهداری مدرن بلکه جوامعِ سرمایهدار در گذشته نیز با همین ساختارِ اجتماعی و فرهنگی عمل میکردند، با این تفاوت که مدرنیته این سیستم را در شکلی تکنولوژیک بسط داد.
سالها پیش و در روزهای تغییراتِ جدید جهان و برچیده شدنِ فئودالیسم و ظهورِ تکنیک و کاپیتالیسم، عدهای سرمایهداری را بی هیچ حرفِ اضافهای از متافیزیکِ قدرت و بافتنهایی از این دست به صورت روال منطقی و از طریق فلسفه و اندیشهی سیاسی مورد بحث قرار دادند، آنها سوسیال دموکرات بودند. عدهای دیگر اما برای تثبیث و القای قدرتِ فراطبیعیِ سرمایهداری در پی اثبات و نشان دادن دستهای پشت پرده بودند. مهدِ آن تفکر اروپای غربی بود و تفکر دوم در مستعمرات و جهانِ سوم امروزی و اراضیِ توسعه نیافته منتشر شد. حالا باید دید آنها کجایند و اینها کجا؟!
انتهای پیام