اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۵۵:۴۲
اذان ظهر ۱۲:۰۴:۲۳
اذان مغرب ۱۸:۵۹:۵۶
طلوع آفتاب ۰۵:۲۶:۰۹
غروب آفتاب ۱۸:۴۱:۰۸
نیمه شب ۲۳:۱۸:۵۵
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۵/۰۷/۰۷ - ۱۳:۰۱
گفت‌وگو با محمد سرور رجایی در خصوص شهدای مشترک ایران و افغانستان

افغانی و ایرانی «خون‌شریک» شده‌اند

محمد سرور رجایی شاعر، نویسنده و مستند‌ساز افغانستانی ساکن کشورمان است که بعد از حضور در برنامه خندوانه، اکنون چهره‌ای آشنا برای بسیاری از خوانندگان عزیزمان به شمار می‌رود.

 افغانی و ایرانی «خون‌شریک» شده‌اند

به گزارش سراج24،رجایی که متولد مرداد ماه 1347 در کابل است، مثل خیلی از هموطنان و البته همدوره‌ای‌هایش، گذشته‌ای پرحادثه داشته و در سنین نوجوانی کنار گروه‌های جهادی ایستاده و در جنگ علیه کمونیست‌ها و اشغالگران روسی، به فعالیت‌های فرهنگی پرداخته است. اما همصحبتی ما با محمد سرور، به جهت تحقیقات جامعش در خصوص شهدای مشترک ایرانی و افغانستانی صورت پذیرفت. او در این گفت‌وگو از شهدایی چون احمدرضا سعیدی و رجب غلامی گفت که یکی ایرانی و دیگری افغانی بودند، اما ایمان و اعتقاداتشان مرز نمی‌شناخت و هر کدام در کشور دیگری به شهادت رسیدند.

 

چه سالی به ایران آمدید؟ اگر می‌شود از گذشته خودتان در افغانستان بگویید.


اردیبهشت سال 57 که حکومت کمونیستی با حمایت شوروی در افغانستان روی کار آمد، ما در کابل زندگی می‌کردیم. کمونیست‌ها هیچ وقت مورد تأیید مردم مسلمان افغانستان نبودند و خیلی زود علیه آنها قیام‌هایی به وقوع پیوست. به عنوان نمونه سال 58 در استان محل تولد پدرم «میدان وردک» قیامی به وقوع پیوست که دایی ام مسئولیت یکی از پایگاه‌های جهادی آن را برعهده داشت. به این ترتیب وقتی کابل ناامن شد، ما در سال 63 تصمیم گرفتیم به مناطق آزاد شده توسط مجاهدین برویم.

در آن زمان من سن کمی داشتم و در کنار رزمندگان به فعالیت‌های فرهنگی می‌پرداختم. از تهیه فیلم، عکس، نمایش مستند و فیلم سینمایی به مردم گرفته تا کارهای دیگر فعالیت می‌کردم تا اینکه حکومت کمونیستی فروپاشید اما این پایان داستان نبود و با شروع جنگ‌های داخلی افغانستان و خصوصاً محاصره کابل توسط طالبان، چون من کارهای فرهنگی می‌کردم و سبقه جهادی داشتم، به نظرم رسید که با سقوط احتمالی کابل، توسط عوامل طالبان شناسایی خواهم شد، بنابراین در زمستان سال 73 به ایران مهاجرت کردم.


شما در عرصه شناسایی شهدای مشترک ایران و افغانستان جزو فعالان بنام هستید، فکر ورود به این مقوله از کجا به ذهن تان خطور کرد؟


اولین جرقه این موضوع برمی‌گردد به سال 1362، زمانی که در کابل ساکن بودیم. آنجا یک نشریه به نام «استقامت» که از طرف حزب جهادی حرکت اسلامی منتشر می‌شد، به شکل مخفیانه به دست دوستداران گروه‌های جهادی می‌رسید. یادم است من این نشریه را مطالعه می‌کردم و سپس به دست دیگر علاقه‌مندان می‌رساندم. یک‌بار در یکی از شماره‌هایش مطلبی در خصوص شهید احسان پارسی از شهدای ایرانی جهاد در افغانستان خواندم. این مطلب خیلی ذهنم را درگیر کرد که اصلا چرا باید یک انسان آزاده از شهر بیرجند ایران هجرت کند و در غربت به شهادت برسد.

یک سال بعد در همین نشریه باز به مطلبی در خصوص شهید ابوالفضل کربلایی پوریزدی برخوردم. شهیدی که از شهر قم به افغانستان آمده و در جهاد با حکومت کمونیستی به شهادت رسیده بود. همان زمان دوست داشتم اطلاعات بیشتری در خصوص شهدای ایرانی کسب کنم، اما در موقعیت جنگی آن روزهای افغانستان، شرایط کار برایم مهیا نبود. بعدها که به ایران آمدم، با پیش زمینه‌هایی که در این خصوص در ذهنم وجود داشت، تصمیم گرفتم به جد نسبت به شناسایی ایرانی‌های شهید در افغانستان و همین طور افغانستانی‌های شهید در جبهه‌های دفاع مقدس اطلاعات کسب کنم.


دو مستند «مأموریت خدا» و «شهید غریب» از کارهای ساخته شده شما در خصوص شهدای ایرانی و افغانستانی هستند، در این خصوص توضیح دهید.


اول این توضیح را بدهم که در بدو شروع کارم، هیچ اطلاعات مکتوب یا مستندی در خصوص رزمندگان و شهدای مشترک ایرانی و افغانستانی وجود نداشت. پیدا کردن افراد مطلع، مثل رزمندگان آن دوران یا هرچیزی که بخواهد نشانی به من بدهد، اوایل کار بسیار سخت بود. نهایتاً از سال 86 توانستم به طور جدی وارد این مقوله شوم و با چند خانواده شهید ایرانی و همین طور افغانی‌های حاضر در دفاع مقدس ارتباط پیدا کنم. سال 89 یکی از دوستانم گفت با خانواده شهید احمدرضا سعیدی از شهدای ایرانی مدفون در افغانستان ارتباط دارد. من قبلاً از این شهید شنیده بودم، اما خانواده‌اش را نمی‌شناختم.

این موضوع را به فال نیک گرفتم و از طریق دوستم به خانواده شهید وصل شدم. ابتدا قصد نداشتند صحبتی در این خصوص کنند اما اصرار کردم و به قول معروف آن قدر رفتم و آمدم تا اینکه پذیرفتند و حدود 700 الی 800 صفحه از آنها مصاحبه گرفتم. همین جا به فکرم رسید چرا گزارش تصویری یا همان مستند از زندگی شهید تهیه نکنم، بنابراین از کوچه و محله زندگی شهید گرفته تا محل دفنش در منطقه بهسود افغانستان که مسیر عبور به این منطقه دست طالبان بود و رسیدن به آنجا با خطرات بسیاری همراه بود رفتم. آنجا با همرزمان دوران جهاد شهید، مردم محله و همین طور خانواده شهید گفت‌وگوهایی انجام دادم و این مستند را با نام «مأموریت خدا» ساختم. مستند دیگر را هم در خصوص شهید رجب غلامی از شهدای افغانستانی حاضر در دفاع مقدس با نام «شهید غریب» تهیه کردم.


اگر می‌شود کمی به معرفی این دو شهید بزرگوار بپردازید.


شهید احمدرضا سعیدی متولد شهر تهران، از رزمندگان حاضر در غائله کردستان بود که همان جا به همراه دوستش آقای محمد علی حاجیخانی تصمیم می‌گیرند به امر حضرت امام(ره) در خصوص صدور انقلاب جامه عمل بپوشانند و به افغانستان بروند. آنها به تهران می‌آیند اما در آنجا حاجیخانی به هر دلیل منصرف می‌شود و شهید سعیدی یکه و تنها به افغانستان می‌رود.

او ابتدا به عنوان نیروی جهادی در کنار مجاهدان می‌جنگد، اما فرماندهش متوجه می‌شود توانایی‌های زیادی دارد و از او می‌خواهد که در امر آموزش نیروها مشغول شود. شهید سعیدی چند ماه در افغانستان می‌ماند و بعد از اینکه می‌شنود عراق به ایران حمله کرده است، تصمیم به بازگشت می‌گیرد. اما 11 مهرماه 59 حین آموزش خنثی‌سازی مین، انفجاری رخ می‌دهد و به شهادت می‌رسد. اکنون مزار او در بهسود زیارتگاه مردم منطقه شده و حتی برخی از آنها از این شهید بزرگوار حاجت می‌گیرند.

شهید رجب غلامی هم از افغانی‌های حاضر در جبهه‌های جنگ تحمیلی بود که به عنوان تخریبچی در عملیات کربلای9 به شهادت می‌رسد. همرزمش آقای شریفی مقدم تعریف می‌کند وقتی ما به میدان مین و سیم‌های خاردار رسیدیم، شرایط خاصی پیش آمد که باید یکی از ما روی سیم خاردارها دراز می‌کشید و سایر رزمنده‌ها از رویش عبور می‌کردند. هر کدام از ما اصرار می‌کرد که خودش این کار را انجام دهد. عاقبت قرار شد قرعه بیندازیم. قرعه به نام او افتاد و روی سیم خاردارها دراز کشید. 40، 50 رزمنده از روی رجب عبور کردند، تنش کاملاً به سیم‌ها چسبیده بود. همه که عبور کردند او را بلند کردم و شنیدم که گفت خدایا شکرت. در همین لحظه یک گلوله آمد و به چشم چپش اصابت کرد و به شهادت رسید. اکنون مزار شهید رجب غلامی در شهر بجستان خراسان رضوی است و اگرچه من حتی خانواده او را پیدا نکردم، اما تمامی 30 هزار اهالی منطقه قوم و خویش او هستند و پنج‌شنبه‌ها مزار شهید غلامی شلوغ‌تر از تمامی مزارهاست.


به نظر شما شناسایی و معرفی شهدای ایرانی حاضر در افغانستان و شهدای افغانی حاضر در ایران چه کمکی به همدلی این دو ملت می‌کند؟


ما هرچه از اشتراکاتی مثل زبان،فرهنگ و تاریخ بگوییم، کار این شهدا فراتر از همه این مفاهیم است. آنها در مسیر اسلامخواهی و عدالتخواهی، مرزهای سیاسی موجود بین دو کشور را نادیده گرفتند و جانشان را برای ارزش‌های مورد قبول ملت‌های‌مان تقدیم کردند. چه ایرانی‌هایی که در کنار مجاهدین افغانستانی به شهادت رسیدند و چه افغانی‌هایی که در کنار رزمندگان ایرانی به شهادت رسیدند همگی معترف به ارزش‌های موجود در جبهه مقاومت اسلامی بودند و از همین جاست که ما آنها را شهدای جهان وطنی می‌نامیم. اگر این شهدا به خوبی معرفی شوند، به قطع و یقین دیگر کسی در ایران نخواهد بود که به ما تنها به چشم عمله و کارگر نگاه کند.


جایی خواندم که شما از اصطلاح خون شریک برای معرفی شهدای ایرانی و افغانی استفاده کرده بودید، این اصطلاح چه معنی در خود دارد؟


وقتی شهید اقبال حیدری از رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس در کنار شهید ضابط شجاع ایرانی داخل یک سنگر با هم به شهادت می‌رسند، خونشان با هم ادغام می‌شود. یا وقتی شهید احمدرضا سعیدی حین آموزشی شهید می‌شود و چند مجاهد افغانی کنارش مجروح می‌شوند، خون آنها با هم پیوند می‌خورد. این خون شریکی بهترین تعبیر برای بیان برادری و همدلی بین دو ملت ایران و افغانستان است که اگر خوب تبیین شود، مسلما هیچ نیرویی نمی‌تواند اتحاد و برادری بین این دو ملت را از بین ببرد.

 

منبع: جوان



 

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۴
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••